گنجینه ی شعر و ادب(تکالیف مدرسه: 1402 ـ 1401)

دبیر ادبیات و نگارش پایه ششم تا دوازدهم، مطالعات اجتماعی هفتم، تفکّر و سبک زندگی هفتم و هشتم؛ ناحیه 2، 3، 4، 5 شهرستان اصفهان

گنجینه ی شعر و ادب(تکالیف مدرسه: 1402 ـ 1401)

دبیر ادبیات و نگارش پایه ششم تا دوازدهم، مطالعات اجتماعی هفتم، تفکّر و سبک زندگی هفتم و هشتم؛ ناحیه 2، 3، 4، 5 شهرستان اصفهان

شاعر دوره ی صفوی «نَظیری نیشابوری»:
درس ادیب اگر بُوَد زمزمه ی محـبّتی
جمعه به مکتب آوَرَدطفلِ گُـریـزپای را
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این وبلاگ، برای اطلاع رسانی و در راستای
اهداف آموزش و پرورش ایجاد شده است.

هدف از مطالب این وبلاگ، راهنمایی و کمک
به دانش آموزان عزیز، در فراگیری بهتر مطالب
کتب درسی است.

سعی می کنم در اسرع وقت، نظرات و ... را
پاسخ بدهم.

با آرزوی سربلندیِ تمام دانش آموزان عزیزم
(مسجدی ـ دبیر ادبیات و نگارش)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✅دبیر ادبیات و نگارش ششم تا دوازدهم
✅دبیر تخصصی رشته ادبیات و علوم انسانی
یعنی درس علوم و فنون ادبی1 و 2 و 3
دهم، یازدهم و دوازدهم رشته ی انسانی
✅دبیر تفکّر و سبک زندگی هفتم و هشتم
✅دبیر مطالعات اجتماعی پایه هفتم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شعر زیر از زنده یاد ایرج میرزا:

1 ـ گفت استاد مَبَر درس از یاد
یاد باد آنچه مرا گفت استاد

2 ـ یاد باد آنکه مرا یاد آموخت
آدمی نان خورد از دولت یاد

3 ـ هیچ یادم نرود این معنی
که مرا مادرِ من نادان زاد

4 ـ پدرم نیز چو استادم دید
گشت از تربیت من آزاد

5 ـ پس مرا منّت از استاد بود
که به تعلیم من اُستاد اِستاد

6 ـ هر چه دانست بیاموخت مرا
غیر یک اصل که ناگفته نهاد

7 ـ قدرِ استاد نکو دانستن
حیف استاد به من یاد نداد

8 ـ گر بمردست ،روانــــش پر نور
ور بود زنده ، خدایش یار باد !
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شعر زیر از مهدی فرجی:
به پای خودمان
1ـ خوب و بد هر چه نوشتند به پای خودمان
انتخابی است که کردیم برای خودمان

2ـ این و آن هیچ مهم نیست چه فکری بکنند
غم نداریم، بزرگ است خدای خودمان

3ـ بگذاریم که با فلسفه شان خوش باشند
خودمان آینه هستیم برای خودمان

4ـ ما دو رودیم که حالا سر دریا داریم
دو مسافر یله در آب و هوای خودمان

5ـ احتیاجی به در و دشت نداریم اگر
رو به هم باز شود پنجره های خودمان

6ـ من و تو با همه ی شهر تفاوت داریم
دیگران را نگذاریم به جای خودمان

7ـ دیگران هر چه که گفتند بگویند،بیا
خودمان شعر بخوانیم برای خودمان

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۱ ارديبهشت ۰۱، ۱۷:۲۳ - A
    عالی

ستایش ـ شاعر: مستوره کردستانی؛ صفحه 9 فارسی هشتم              

* ستایش(اسم غیرساده وندی و اسم مصدر⬅ (اسم مصدر: (بُن فعل) + ی حرف میانجی+ ـِ ش = ستایش)  

ستایش ـ شاعر: مستوره کردستانی؛ صفحه 9 فارسی هشتم              

* ستایش(اسم غیرساده وندی و اسم مصدر⬅ (اسم مصدر: (بُن فعل) + ی حرف میانجی+ ـِ ش = ستایش)              

ای نامِ نکویِ تو، سر دفتر دیوان ها/ وی طلعتِ روی تو، زینت دِه عنوان ها(دیوان ها و عنوان ها «قافیه» و ردیف نداریم) [تعداد جمله:4] معنی: ای[خدایی که] نامِ خوبِ تو، سرآغاز تمام کتاب ها[است] و ای[خدایی که] چهره ی درخشان تو، زینت بخش(زیباکننده ی) هر عنوانی[است]  * نکو: خوب، زیبا، قشنگ؛ نغز(صفت بیانی ساده)         

* سردفتر: سرآغاز     * زینت ده: زیبا کننده    * دیوان ها: کتاب های شعرِشاعران، مجموعه شعر و نوشته     

* طلعت: درخشندگی، درخشش، چهره، رخسار  * واژگان هم خانواده(طلعت: طالع، طلوع، اطلاع، مُطّلع، طَلیعِه)  

* حرف ندا(ای)      * منادای محذوف[خدایی که]      * وِی(مخفّف  وَ  اِی)    * منادای محذوف[خدایی که]  

* ترکیب وصفی(نامِ نکو)        * ترکیب اضافی(نکویِ تو، سردفترِ دیوان، طلعتِ رو، رویِ تو، زینت دهِ عنوان ها)

آرایه: جناس ناهمسان اختلافی در حرف اوّل(وی، ای)         * مراعات نظیر(طلعت، زینت، نکو)   

مستوره کُردستانی(شاعر و نویسنده ی دوره ی قاجار): ماه شرف خانم فرزند ابوالحسن مستوره کردستانی شاعر

و نویسنده ی متولّد 1220هـجری قمری در شهر سنندج؛ شاعری است که به دو زبان فارسی و کُردی شعر سروده است. او را نخستین زن تاریخ نویس کُرد در ایران، می دانند. آثارش: دیوان شعر، تاریخ اردلان  

شعرِ« به نام خدایی که جان آفرید» از کتاب: بوستان ـ شاعر: سعدی؛ قالب شعر: مثنوی؛ هدف: آشنایی و درک خداوند؛ صفحه ی 10 فارسی هشتم

1ـ به نام خداوند جان آفرین/ حکیم سخن در زبان آفرین(جان و زبان«قافیه» و واژه ی «آفرین» ردیف) [تعداد جمله:3]

معنی: به نام خدایی[آغاز می کنم، شروع می کنم] که انسان ها را آفرید(به انسان ها زندگی بخشید) خداوندِ

دانایی که به انسان قدرت سخن گفتن داده[است]     * جان آفرین: آفریننده ی جان      * آفرید: خلق کرد.    

* حکیم: دانا به هر چیز       * حذف فعل به قرینه ی معنوی در جمله ی اوّل[آغاز می کنم، شروع می کنم]

* حذف فعل به قرینه معنوی در جمله ی سوم [است] محذوف شده    * متمّم(زبان)  * مفعول(سخن گفتن)    

آرایه: تلمیح(آیه 3 و 4 سوره الرحمن؛ خَلَقَ الانسانَ، عَلَّمهُ البَیان: انسان را آفرید و به او سخن گفتن آموخت)        

* مراعات نظیر(سخن، گفتن، زبان)

2ـ خداوندِ بخشنده ی دستگیر/کریم خطابخشِ پوزش پذیر(دستگیر و پوزش پذیر«قافیه» و «ردیف» نداریم) [تعداد جمله:2] معنی: خداوندی که انسان ها را در کارها، یاری می کند و خطاهایش را نادیده می گیرد و عُذرش را می پذیرد.  * دستگیر: یاری کننده، یاری دهنده، مددکار   * خطابخش: کسی که اشتباهات انسان را نادیده می گیرد.

* پوزش: عُذرخواهی      * کریم: بخشنده      * واژگان هم خانواده(کریم: کَرَم، تکریم، مکرّم، اِکرام، کرامت) 

* چهار ترکیب وصفی(1ـ خداوند بخشنده  2ـ[خداوند] دستگیر  3ـ کریم خطابخش  4ـ [کریم] پوزش پذیر)

آرایه: دو مراعات نظیر داریم(خداوند، بخشنده) و (بخشنده، دستگیر، کریم، خطابخش، پوزش پذیر)

* دستگیر(کنایه از یاری کننده)             * واج آرایی(صامت  ش  و مصوّت  ـِ )

معنی ابیات و عبارت ها + پاسخِ خودارزیابی از کتاب فارسی هشتم               گردآوری: طاهره مسجدی    

3ـ پرستارِ امرش همه چیز و کس/بنی آدم و مرغ و مور و مگس(کس و مگس«قافیه اند» و ردیف نداریم) [تعداد جمله:1]

معنی: همه ی اشیا و تمام افراد و جانوران جهان(انسان، مرغ، مورچه و مگس) مطیع او و اوامرش[هستند]

* مفهوم: همه ی موجودات، مُطیع و فرمانبُردارِ دستورِ خدا هستند.  * پرستار: مُطیع، فرمانبُردار  * مرغ: پرنده  

* بنی آدم: فرزندانِ آدم، انسان[ترکیب اضافی: مضاف(بنی) آدم(مضاف الیه) در اصل بنین آدم بوده است، بنین جمع «اِبن» است به علّت مُضاف واقع شدن حرف نون از آخر آن حذف شده است)       * امر: دستور، فرمان  

* واژگان هم خانواده(امر: امیر، مأمور، اَوامر، آمر، اُمَرا)      * مسند(پرستار امرش)    * نهاد(همه چیز و کس)       * صفت مبهم(همه)    * مور(مخفّف مورچه)    آرایه: بنی آدم و مرغ و مور و مگس(مجاز از همه ی موجودات)   * مراعات نظیر(مرغ، مور، مگس)  * تلمیح(به آیات قرآن)      * تشخیص(پرستارِ امر بودن مرغ و مور و مگس)

4ـ یکی را به سر، برنهد تاجِ بخت/ یکی را به خاک اندرآرد زِ تخت(بخت و تخت«قافیه اند» و ردیف نداریم) [تعداد جمله:2] معنی: خداوند هر کسی را بخواهد به اوجِ بزرگی و عظمت می رساند و هرکسی را که بخواهد عظمتش را می گیرد و به پَستی و خواری می رساند.   * بخت: اقبال، بهره، قسمت  * آرَد: بیاورد   *آرَد(مخفّف آورد)  * زِ(مخفّف از)  

* یکی را: به یک نفر   * رای فکّ اضافه(یکی را به سر: به سرِ یکی)    * اندر: داخل(شکل قدیم حرف اضافه در)  

* متمّم تأکیدی یا آمدن دو حرف اضافه برای یک متمّم(به  خاک  اندر) ⬅ در   خاک      * متمّم(سر، تخت)       

* رای مفعولی(یکی در مصراع دوم)   * ترکیب اضافی و مفعول(تاجِ بخت)     آرایه: اضافه تشبیهی(تاجِ بخت)  

* تلمیح(آیه؛ تُعِزُّ مَن تَشاء و تذلُّ مَن تشاء: هرکس را بخواهی، عزّت می دهی و هرکه را بخواهی پَست می کنی)

* جناس ناهمسان اختلافی درحرف اوّل(بخت، تخت) و (سر، بر)  * از تخت به خاک آوردن(کنایه از پَست کردن)  * تاج بر سرکسی نهادن(کنایه از به عظمت و خوشبختی رساندن)  * تضادکنایی(از تخت به خاک آوردن، تاج بر سر نهادن)   * مراعات نظیر(سر، تاج، تخت)   

5ـ گلستان کند آتشی برخلیل/گروهی برآتش بَرَد زآب نیل(خلیل و نیل«قافیه اند» و ردیف نداریم) [تعداد جمله:2] معنی: [خداوند] آتشِ نَمرود را بر ابراهیم(ع) گلستان می کند و [خداوند] فرعونیان را در آب نیل، غرق می کند و به دوزخ(جهنم) می بَرَد.  * زِ(مخفّف از)   * نیل: رودخانه ای بزرگ در کشور مصر   آرایه: تضاد(آب، آتش)

* مراعات نظیر (آب، رود، نیل)      * تکرار(آتش)      * جناس ناهمسان افزایشی در حرف آخر(آتش، آتشی) 

* تلمیح(مصراع اوّل به آتش افکندن ابراهیم(ع) به فرمان نمرود اشاره دارد. آیه: قُلنا یا نارُ...: خطاب کردیم که ای آتش برایِ ابراهیم سرد و سالم باش)   * سِبطیان: پیروان حضرت موسی(ع)      * قِبطیان: پیروان فرعون

نام کتاب پیامبران:  زَبور: نام کتاب حضرت داوود(ع)

صُحُفِ نوح و صُحُفِ ابراهیم: نام کتاب حضرت نوح و ابراهیم(ع) در قرآن نیامده اما برخی صُحُف می خوانند.

تورات: نام کتاب حضرت موسی(ع) ـ لقبِ حضرت موسی(ع) ⬅ کلیم(کلیم الله یعنی هم صحبت با خدا)

اِنجیل: نام کتاب حضرت عیسی(ع) ـ لقبِ حضرت ابراهیم(ع) ⬅ خلیل(خلیل الله یعنی دوست خدا)

قرآن، کتاب، ذکر، فُرقان: نام کتاب عیسی(ع) ـ لقبِ حضرت محمد(ص)⬅ امین(امین الله یعنی مورد اعتماد خدا)

* تلمیح(مصراع دوم به غرق کردن فرعونیان در رود نیل اشاره دارد. آیه؛ فَانتَقَمنا مِنهُم فَاَغرَقناهُم فی الیَمّ: ما از فرعونیان انتقام کشیدیم و آنان را در دریا غرق کردیم)      

6ـ به درگاهِ لطف و بزرگیش بر/بزرگان نهاده بزرگی ز سر(بر و سر«قافیه» و ردیف نداریم) [تعداد جمله:1] معنی: بزرگان در برابرِ خداوند بزرگیشان را فراموش می کنند. (مفهوم: ترک غرور و خودخواهی، فروتنی و تواضع کردن)     

* زِ(مخفّف از)  * درگاه: پیشگاه، در حضورِ     * بزرگی: عظمت      * لطف: بخشندگی     * نهاد(بزرگان)      * مفعول(بزرگی)       * متمّم تأکیدی(به  درگاهِ لطف و بزرگیش  بر) ⬅ در  درگاه لطف و بزرگیش   

* واژگان هم خانواده(لطف: لطیف، الطاف، مُلاطِفَت)     آرایه: جناس ناهمسان اختلافی درحرف اوّل(بر، سر)   * واج آرایی(صامت ب و  ز )       * تکرار(بزرگی)      * از سرنهادن(کنایه از فراموش کردن، از یاد بُردن)       

7ـ جهان مُتّفِق برالهیتش/فرومانده ازکُنهِ ماهیتش(الهیتش و ماهیتش«قافیه اند» و ردیف نداریم) [تعداد جمله:2]

معنی: انسان ها در اِقرار به خدایی او، همفکر[هستند] امّا از شناختِ ذاتِ خداوند، ناتوان[می باشند، هستند]  

* الهیتش: خداوندی(اله، الهه)  * متّفق: هم رأی، هم نظر * واژگان هم خانواده(متّفق: وفق، اتّفاق، موفق، وفاق، موافق، توافق)  * کُنه: باطن و درون، ذات    * ماهیت: ذات، حقیقت، چیستی   * کُنهِ ماهیتش: حقیقتِ ذاتش        * فرومانده: ناتوان، عاجز  * نهاد(جهان)  * متمّم(الهیتش، کُنه ماهیتش)   * ترکیب اضافی(الهیتش، ماهیتش)  * مسند(متّفق)     آرایه: جهان(مجازاً مردم جهان، انسان ها)       * فروماندن(کنایه از ناتوانی و بیچارگی) 

8ـ بشر، ماورای جلالش نیافت/ بَصَر مُنتهای جمالش نیافت(جلالش و جمالش«قافیه»و واژه«نیافت»ردیف)[تعدادجمله:2]

 معنی: انسان، موجودی را، بزرگتر، باعظمت تر و زیباتر از خداوند ندید. (انسان حقیقت جلال و جمال خدا را درک نمی کند)     * بصر: بینایی، بینش، چشم      * واژگان هم خانواده(بصر: مبصر، بصیرت، تبصره، باصره) 

* جمال: زیبا، قشنگ(صفت بیانی ساده)   * واژگان هم خانواده(جمال: جمیل، جمیله، مجمل، اجمال، تجمّل) 

* جلال: عظمت، بزرگی * واژگان هم خانواده(جلال: جلّ، جلیل، مجلّل، تجلیل) * منتها: به پایان رساننده، آخِر  

* ماورا: آن سوی، پشت سر  * بشر: مردم جهان، نوعِ انسان  * مفعول(ماورا، مُنتها)  آرایه: بصر(مجازاً انسان)     

* دو جناس ناهمسان اختلافی درحرف وسط(جلال، جمال) و (بشر، بصر)  * تشخیص(نیافتن بَصَر)  * تَرصیع

آرایه ترصیع یعنی تک تک واژگان مصراع اوّل با تک تک واژگان مصراع دوم، سجع متوازی داشته باشند.

9ـ تأمّل درآیینه ی دل کنی/ صفایی به تدریج، حاصل کنی(دل و حاصل«قافیه اند»و واژه ی«کنی»ردیف) [تعدادجمله:2]

 معنی: اگر به دلت که مانند آیینه است بنگری و بیندیشی کم کم(آهسته آهسته) به صفا و پاکی درون خود دست پیدا خواهی کرد. (مفهوم: اگر به درونِ خودت(به دل) بیشتر توجّه کنی، کم کم وجودت پاک می شود یعنی زمانی دل مظهر تجلّی نور خداوند می شود که از آلودگی ها پاک باشد.   * حاصل کردن: بدست آوردن  

* تأمّل کردن: فکر کردن، اندیشیدن، درنگ کردن  * به تدریج: کم کم، آهسته آهسته  * صفا: پاکی، خُلوص، پاکی درون، پاک دلی    * واژگان هم خانواده(صفا: صفو، مصطفی، صاف، تصفیه، مصفّی)   * قید(به تدریج) 

* متمّم(آیینه)    * ترکیب اضافی(آیینه ی دل)   * مفعول(صفایی)      آرایه: اضافه تشبیهی(آیینه ی دل)

10ـ مُحال است که سعدی راهِ صفا/ توان رفت جز بر پی مصطفی(صفا و مصطفی«قافیه» و ردیف نداریم) [تعدادجمله:3]

 معنی: غیرممکن است که[ای] سعدی، راهِ پاک شدن از آلودگی ها و به سعادت رسیدن را جُز با پیروی از روشِ

و شیوه ی پیامبر(ص) بتوانی پیدا کنی.        * صفا: پاکی، خُلوص، پاکی درون، پاک دلی        * پی: دنبال 

* مُحال: ناممکن، غیرممکن       * مَحال: جمع محل(چهارمَحال و بختیاری)     * مِحال: حیله و مکر و فریب

* واژگان هم خانواده(صفا: صفو، مصطفی، صاف، تصفیه، مصفّی)   * مصطفی: برگزیده، خالص شده، پاک شده، لقب محمد(ص)  * سعدی(منادا)    * حرف ندا[ای]محذوف       آرایه: واج آرایی(صامت ش و   ص )   

* تخلّص(سعدی) ⬅ به اسم شاعر سعدی در بیت آخر «تخلّص» گویند.    

سعدی(مُشرف الدّین یا مُصلح الدّین): نویسنده و شاعر قرن7 * کلیّات سعدی(در یک جلد): کُل آثار سعدی است.

* در ایران روز یکم اردیبهشت ماه روز بزرگداشت سعدی است.   * سعدی در شیراز به کسب علم پرداخت و

سپس به بغداد رفت و در مدارس نظامیّه ی بغداد به تحصیل مشغول شد. آثار: بوستان، گلستان، غزلیات، قصاید(فارسی و عربی)، قطعات، رُباعیات، ترجیعات، مفردات، اشعار عربی، مجالس خَمسه و ...

* کتاب(بوستان یا سعدی نامه) ⬅ در سال655 در دَه باب؛ به نظم(قالب: مثنوی؛ موضوع: حکمت، اخلاق و تربیت) و بر وزن شاهنامه ی فردوسی سروده شد. دَه باب(فصل)کتاب بوستان:1) عدل2) احسان3) عشق 4) تواضع 5) رضا 6) ذکر 7) تربیت 8) شُکر 9) توبه 10) مناجات و ختم کتاب

* کتاب(گلستان) ⬅ در سال656 در 1مقدمه و 8باب؛ به نثر آمیخته به نظم(نوع نثر: مسجُع و فنّی) نگارش یافت. * 8باب(فصل)کتاب گلستان: 1) سیرت پادشاهان2) اخلاق درویشان3) فضیلت قناعت4) فواید خاموشی

5) عشق و جوانی6) ضعف و پیری7) تأثیر تربیت 8) آداب صحبت 

* کتاب های تقلیدی از گلستان(به شیوه ی گلستان نوشته شده): روضه خُلد(18باب) اثر مَجدِخوافی (قرن8)، بهارستان(8روضه یا باب و یک مقدمه و یک خاتمه) اثر جامی(قرن9)، مُنشَآت اثر قائم مقام فراهانی(دوره قاجار)، پریشان اثر قاآنی شیرازی(دوره قاجار)  

بیتِ آغازِ فصل اوّل(زیبایی آفرینش) شاعر: هاتف اصفهانی؛ قالب شعر: ترجیع بند؛ صفحه 11 فارسی هشتم

چشم دل باز کن که جان بینی/آنچه نادیدنی است،آن بینی(جان و آن«قافیه اند» و واژه ی«بینی»ردیف) [تعدادجمله:4]

معنی: از راهِ دل وعرفان(بصیرت)، خداوند را ببین. حقیقت هایی را که با چشم ظاهری و مادّی نمی توان ببینی، از راهِ دل، درک می کنی.  * جان: منظورخدا   * مفعول(چشم دل، جان، آن)    آرایه: تناسب(چشم، دل، جان) 

* واج آرایی(صامت ن) * تشخیص یا اضافه استعاری(چشمِ دل) * جناس ناهمسان افزایشی حرف اوّل(جان، آن)

هاتف اصفهانی(شاعر دوره ی افشاریه و زندیه): در سرودن «غزل» از سعدی و حافظ پیروی می کرده. «ترجیع بند» عرفانی وی نیز معروف است.

درس اوّل(پیش از اینها) از کتاب: به قول پرستو ـ شاعر: امین پور؛ قالب شعر: مثنوی؛ صفحه 12 و13 فارسی هشتم

آقای قیصر امین پور(تولّد 2 اردیبهشت 1338در گُتِوَندِ خوزستان ـ وفات 8 آبان 1386در تهران؛ قرن معاصر): استاد دانشگاه، شاعر و نویسنده؛ دیپلم خود را در شهر دزفول گرفت. ابتدا در رشته ی پزشکی و جامعه شناسی پذیرفته شد اما هر دو را رها کرد و به ادبیات روی آورد و در این رشته به درجه دکترا نایل شد. از شاعران موفّق پس از انقلاب اسلامی است. سال 1368 جایزه ی نیما یوشیج موسوم به مرغ آمین بلورین را گرفت.

آثارش: در کوچه ی آفتاب، تنفّس صبح، آینه های ناگهان، به قول پرستو(برای نوجوانان)، مثل چشمه مثل رود(برای

 نوجوانان)، ظهر روز دهم، دستور زبان عشق.

1ـ پیش از اینها، فکر می کردم خدا/ خانه ای دارد میانِ ابرها(خدا و ابرها«قافیه اند» و ردیف نداریم) [تعدادجمله:2]

معنی: در گذشته، فکر می کردم که خدا در میان ابرها خانه دارد و زندگی می کند.      * پیش از: قبل از   * پیش از این ها: قبلاً، درگذشته   * قید(پیش از این ها)    * مفعول(خانه ای)     * قیدمکان(میان ابرها)   

* نهاد جمله اوّل[من] محذوف است.        * نهاد  جمله دوم(خدا)        آرایه: واج آرایی(مصوّت  آ )   

2ـ مثل قصر پادشاه قصه ها/ خشتی از الماس و خشتی از طلا(قصه ها و طلا«قافیه اند» و ردیف نداریم) [تعدادجمله:2]

معنی: خانه ی [خداوند] مانند کاخ پادشاه قصّه ها است که قصر او از خشت های الماس و طلا ساخته شده است. (آجرهای خانه ی خدا از الماس و طلا)  * خشت: آجر، آجر خام   * متمّم(قصر)   آرایه: تناسب(الماس، طلا)    

* تشبیه(خانه ی خدا مثل قصر پادشاه)    * تکرار(خشت)       * واج آرایی(مصوّت  ـِ )

3ـ پایه های برجش از عاج و بلور/ بر سر تختی نشسته با غرور(بلور و غرور«قافیه اند» و ردیف نداریم) [تعدادجمله:2]

معنی: پایه هایِ برج هایش(قصرش) از عاج و بلور[است] و [خدا] بر رویِ تختی با غرورِ و تکبّر نشسته [است]  * عاج: دو دندان پیش و بالایی فیل ها که بسیار گرانبها است. * بر سرِ: رویِ  * بُرج: ساختمان های بلند، قصر

* بلور: شیشه      * غرور: تکبّر    * واژگان هم خانواده(غرور: مغرور، غِّره)    * واو عطف(و)   * معطوف(بلور)

* نهادجمله اوّل(پایه های برجش)     * نهادجمله دوم[خداوند] محذوف       * گروه مسندی(از عاج و بلور)

* گروه متمّمی(از عاج و بلور)  * متمّم(سر، غرور)  * قید(نشسته)  آرایه: تناسب(عاج و بلور) و (پایه و تخت)  

* جناس ناهمسان اختلافی در حرف اوّل(بر، سر)   * از عاج و بلور بودن(کنایه از باارزش بودن و قیمتی بودن) 

4ـ ماه برق کوچکی از تاج او/ هر ستاره پولکی از تاج او(کوچکی و پولکی«قافیه» و عبارتِ «از تاجِ او»ردیف)[تعدادجمله:2] معنی: [فکرمی کردم] ماه، نور کوچکی از تاج خدا [است] و ستاره ها در واقع، پولک های براّق تاج خدا [هستند]   آرایه: مراعات نظیر(ماه، ستاره)   * دو تشبیه داریم(ماه به برق) و (ستاره به پولک)   * تکرار(تاج)     * مبالغه

5ـ رعد و برق شب طنین خنده اش/سیل و طوفان نعره ی توفنده اش(خنده اش و توفنده اش«قافیه اند» و ردیف نداریم) [تعدادجمله:2] معنی: رعد و برق ترسناک، صدای خنده ی خداوند [است] و سیل و طوفان، همان فریاد بلند و وحشتناک او [است] * برق: آذرخش، صاعقه، آتشه(نام فارسی آن آذرخش)     * رعد: به صدای ابرها گویند(نام فارسی آن آسمان غُرمبِه)   * طنین: آهنگ، انعکاس صدا  * توفنده: پُرخروش، خروشان، غوغا کننده، غرّنده  

* واژه ی هم آوا(طوفان: باد و طوفان/ توفان: توفَنده، محکم) * واژه ی دو املایی(طوفان)   * نعره: فریاد بلند     آرایه: تناسب(رعد و برق، سیل و طوفان) * تشبیه(رعد و برق به فریاد خدا) و (سیل و طوفان به نعره ی خداوند)  

6ـ هیچ کس از جای اوآگاه نیست/ هیچ کس را در حضورش راه نیست(آگاه و راه«قافیه اند» و واژه ی«نیست»ردیف)

[تعدادجمله:2] معنی: هیچ کس از جای او [خداوند] باخبر نیست و هیچ کس هم اجازه ی دیدن او را ندارد.   

* مسند(آگاه)  * رای نشانه متمّم(هیچ کس را در حضورش راه نیست: راه برای هیچ کس در حضورش وجود ندارد)      

* متمّم(هیچ کس در مصراع دوم)       * نهادجمله اوّل(هیچ کس در مصراع اوّل)       * نهاد جمله دوم(راه)  

* متمّم و ترکیب اضافی(جایِ او، حضورش)    * فعل غیراسنادی(نیست در مصراع دوم به معنی وجود ندارد)

آرایه: راه نیست = راه ندارد(کنایه از پذیرفته نشدن) * جناس ناهمسان افزایشی درحرف آخر(را، راه) * تکرار(هیچ کس)

7ـ آن خدا، بی رحم بود و خشمگین/ خانه اش در آسمان، دور از زمین(خشمگین و زمین«قافیه اند» و ردیف نداریم)

[تعدادجمله:4] معنی: آن خدایی که(من در ذهنم داشتم) بی رحم بود و خشمگین [بود] و خانه اش در آسمان

[بود] و دور از زمین [بود] * خشمگین: عصبانی * گروه مسندی و قید(دور از زمین)  * متمّم(آسمان، زمین)   

* نهاد(آن خدا، خانه اش) * مسند(بی رحم، خشمگین) آرایه: تضاد و تناسب(آسمان، زمین)

8ـ بود، امّا در میان ما نبود/ مهربان و ساده و زیبا نبود(ما و زیبا«قافیه اند» و واژه ی«نبود»ردیف) [تعدادجمله:3] معنی: [خداوند] وجود داشت اما در بین ما(انسان ها) وجود نداشت. او [خداوند] مهربان و صمیمی و زیبا نبود.

* فعل غیراسنادی(بود و نبود در مصراع اوّل به معنی وجود داشتن)   * فعل اسنادی(بود در مصراع دوم)    * مسند(زیبا)   * نهادجمله اوّل، دوم و سوم[خداوند] محذوف   * حرف ربط(اما)      * متمّم(میانِ ما)     آرایه: واج آرایی(صامت  ب  و  م  و مصوّت  آ )      * تضاد(بود، نبود)

9ـ در دل او دوستی جایی نداشت/ مهربانی هیچ معنایی نداشت(جایی و معنایی«قافیه اند» و واژه ی«نداشت» ردیف)

[تعدادجمله:2] معنی: در وجودِ او، عشق و دوستی جایی نداشت و برای او، مهربانی و محبّت هیچ معنا و مفهومی نداشت.     * مفعول(جایی، هیچ معنایی)      

10ـ هر چه می پرسیدم از خود از خدا/ از زمین از آسمان از ابرها(خدا و ابرها«قافیه اند» و ردیف نداریم)[تعدادجمله:1] معنی: هرچیزی که از خودم و خدا و زمین و آسمان و ابرها می پرسیدم.            * نهاد[من]محذوف

* فعل ماضی استمرای اوّل شخص مفرد(می پرسیدم)     * پنج متمّم(خود، خدا، زمین، آسمان، ابرها)     

* مفعول(هرچه)   آرایه: مراعات نظیر(ابر، آسمان)    * تضاد و مراعات نظیر(آسمان، زمین)   * تکرار(از)    

* این بیت با بیت بعدی موقوف المعانی است. (معنی بیت ناقص است و باید با بیت بعدی خوانده شود)

11ـ زود می گفتند این کار خداست/پرس و جو از کار او کاری خطاست(خداست و خطاست«قافیه اند» و ردیف نداریم)

[تعدادجمله:3] معنی: زود می گفتند که این کارها مربوط به خدا است و پرسیدن درباره ی کارِ خدا، اشتباه است.  * خطاست: اشتباه، نادرست   * واژگان هم خانواده(خطا: خطیئه، خطایا)   * زود: سریع، تند(قیدزمان)    

* نهاد(این)   * ترکیب اضافی و مسند(کارخدا)    * ترکیب اضافی و متمّم(کار او)   * مرجع ضمیرِ او(خدا)     * مفعول(عبارت بعد از می گفتند⬅ این کارِ خداست...)  آرایه: تشخیص(زمین و آسمان و ابرها زود می گفتند)    * تکرار(کار)        * جناس ناهمسان افزایشی در حرف آخر(کار، کاری)

12ـ نیّت من در نماز و در دعا/ ترس بود و وحشت از خشم خدا(دعا و خدا«قافیه اند» و ردیف نداریم) [تعدادجمله:2] معنی: نیّت و قصد من از نماز خواندن و دعا کردن، ترس بود و وحشت از خشم خدا [بود] (می ترسیدم که خدا از من عصبانی بشود)    * وحشت: ترس، نگرانی   * نیّت: قصد   * گروه مسندی(وحشت از خشم خدا)   

* ترکیب اضافی و گروه نهادی(نیّتِ من)   * ترکیب اضافی و گروه متمّمی(خشمِ خدا)   * متمّم(نماز، دعا)  

* مسند(ترس)   آرایه: دو مراعات نظیر(نماز، دعا) و (ترس، وحشت، خشم)

13ـ پیش از این ها خاطرم دلگیر بود/از خدا در دلم این تصویر بود(دلگیر و تصویر«قافیه اند» و واژه ی«بود»ردیف)

[تعدادجمله:2] معنی: در گذشته(قبلاً) همیشه، خاطر و فکر من، ناراحت و غمگین بود و از خدا در ذهنم این

تصویر(خداوند به شکل خشمگین و بی رحم و نامهربان) وجود داشت.  * دلگیر: ناراحت، آشفته، غمگین، ناراحت 

* تصویر: شکل * خاطرم: فکرِ من * پیش از: قبل از  * پیش از این ها: قبلاً، درگذشته * قید(پیش از این ها)

* مسند(دلگیر)  * فعل اسنادی(بود درمصراع اوّل)  * فعل غیراسنادی(بود در مصراع دوم یعنی وجود داشتن)  

* ترکیب اضافی و نهادجمله اوّل(خاطرم)  * ترکیب وصفی و نهادجمله دوم(این تصویر) * متمّم(خدا، ذهنم)  

* ترکیب وصفی و گروه نهادی(این تصویر) * صفت اشاره(این) * واژگان هم خانواده(تصویر: صور، صورت، تصاویر، صُوَر)

14ـ تا که یک شب دست در دست پدر/ راه افتادم به قصدِ یک سفر(پدر و سفر«قافیه» و ردیف نداریم)[تعدادجمله:1] معنی: تا این که یک شب به همراه پدرم به قصد یک سفر، حرکت کردم.   * قصد: نیّت   * نهادمحذوف[من]  * قیدحالت(دست در دستِ پدر)    * واژگان هم خانواده(قصد: قاصد، مقصود، قصیده، مقاصد) 

* قیدزمان(یک شب) آرایه: تکرار(دست)  * دست در دست پدر(کنایه از با هم بودن) * تناسب(راه، سفر، قصد) 

15ـ در میان راه در یک روستا/ خانه ای دیدیم خوب و آشنا(روستا و آشنا«قافیه اند» و ردیف نداریم) [تعدادجمله:1] معنی: در میان راه، به یک روستایی رسیدیم و در آن جا خانه ای(مسجد) را دیدیم که بسیار خوب بود و برای ما آشنا بود.  * آشنا: شناخته شده  * واژه دوتلفّظی(آشنا)  * نهاد محذوف[من و پدرم]   * مفعول(خانه ای)      

* دو ترکیب وصفی(خانه ای خوب، [خانه ای] آشنا)       آرایه: تکرار(در)    

16ـ زود پرسیدم پدر، اینجا کجاست؟/ گفت: اینجا خانه ی خوب خداست(کجاست و خداست«قافیه» و ردیف نداریم) [تعدادجمله:5] معنی: سریع پرسیدم [ای]پدر، این جایی که ما آمدیم، کجاست؟ [پدر] جواب داد: این جا، خانه یِ خوبِ خدا(= مسجد) است.  * خانه ی خوب خدا: مسجد    * زود: سریع(قید زمان)    * پدر(منادا)

* حرف ندا[ای] محذوف  * نهادجمله اوّل[من] محذوف  * نهادجمله دوم(اینجا درمصراع اوّل) * مسند(کجا)   

* نهاد جمله سوم[پدر] محذوف * نهادجمله چهارم(اینجا در مصراع دوم) * گروه مسندی(خانه ی خوب خدا)  * هسته ی مسند(خانه)  * وابسته ی پسین صفت بیانی(خوب)  * وابسته ی پسین مضاف الیه(خدا)  

* ترکیب وصفی(خانه ی خوب)    * ترکیب اضافی(خانه ی خدا)       آرایه: تکرار(اینجا)   

17ـ گفت: اینجا می شود یک لحظه ماند/ گوشه ای خلوت، نمازی ساده خواند(ماند و خواند«قافیه اند» و ردیف نداریم)

[تعدادجمله:4] معنی: [پدرم] گفت: «در اینجا، می توان، لحظه ای را در گوشه ای تنها شد و از روی صداقت، نماز خواند و با خدا راز و نیاز کرد.»   * نماز ساده: نمازی که از ظاهرپرستی دور باشد.     * قیدمکان(اینجا)       * قیدزمان(یک لحظه)  * ترکیب وصفی و قیدمکان(گوشه ای خلوت)  * ترکیب وصفی و مفعول(نمازی ساده)

18ـ با وضویی دست ورویی، تازه کرد/با دل خودگفت وگویی، تازه کرد(دست و رویی وگفت وگویی«قافیه»و«تازه کرد»ردیف)

[تعدادجمله:2] معنی: می توان با وضوگرفتن دست و روی خود را شاداب کرد و از راهِ دلِ خود با خدا حرف زد.         * متمّم و ترکیب اضافی(دل خود)    * تازه در مصراع اوّل: شاداب   * تازه در مصراع دوم: جدید و نو (صفت)  

آرایه: تشخیص(با دل خود گفت و گویی تازه کرد)        * مراعات نظیر(دست، رو، دل)

19ـ گفتمش پس آن خدای خشمگین/ خانه اش اینجاست؟اینجا در زمین؟ (خشمگین و زمین«قافیه اند» و ردیف نداریم)

[تعدادجمله:3] معنی: به پدرم گفتم: پس آن خدای خشمگین، خانه اش همین جا است؟ در زمینی که ما هستیم،

خانه دارد.  * خشمگین: عصبانی  * متمّم(ش در گفتمش⬅ به او گفتم)  * متمّم(زمین)  آرایه: تکرار(اینجا)   

20ـ گفت: «آری خانه ی او بی ریاست/ فرش هایش از گلیم و بوریاست(بی ریاست و بوریاست«قافیه»و ردیف نداریم)

[تعدادجمله:4] معنی: [پدر] گفت: «درست است» خانه ی خدا از دورویی و ظاهرپرستی، دور است. فرش های خانه اش از گلیم و حصیر ساده است.    * بوریا: حصیری که از نی می سازند.      * ریا: تظاهر، نفاق، دورویی      * واژگان هم خانواده(ریا: از ریشه ی رء ی، رؤیت، ارائه، رؤیا)      * گلیم: نوعی فرش     * شبه جمله(آری)

آرایه: جناس ناهمسان اختلافی درحرف وسط(بوریا، بی ریا)      * تناسب(فرش، گلیم، بوریا)  

21ـ مهربان و ساده و بی کینه است/مثل نوری در دل آیینه است(بی کینه و آیینه«قافیه اند»و واژه ی«است»ردیف)

[تعدادجمله:2] معنی: [خداوند] مهربان و صمیمی و بدون کینه است و مانند نوری در دل آیینه است.   

* کینه: دشمنی، نفرت  * گروه مسندی(مهربان و ساده و بی کینه)   * متمّم(نوری)   * واژه دو املایی(آیینه)    آرایه: تشبیه(مثلِ نوری در آیینه مهربان و ساده و بی کینه) و تلمیح(سوره نور؛ الله نور السموات و الارض: خداوند نور آسمان ها و زمین است)   * تشبیه([خدا]   * آیینه(نماد: مخلوقات و وجود انسان)    * تشخیص(دلِ آیینه) 

22ـ عادت او نیست خشم و دشمنی/نام او نور و نشانش روشنی»(دشمنی و روشنی«قافیه اند» و ردیف نداریم)

[تعدادجمله:3] معنی: عادت او(خداوند) خشم و دشمنی نیست و نام او مانند نور[است] و نشانه ی او روشنی است.   آرایه: واج آرایی(صامت  ن    و  ش  )   * دو مراعات نظیر داریم(خشم، دشمنی) و (نور و روشنی)   

* نام او نور است(تلمیح به آیه 53 سوره نور؛ الله نور السموات و الارض: خداوند نور آسمان ها و زمین است)  

23ـ تازه فهمیدم، خدایم این خداست/این خدای مهربان و آشناست(خداست و آشناست«قافیه اند» و ردیف نداریم)

[تعدادجمله:3] معنی: تازه، متوجّه شدم که خدای من، این خدا است. این خدا که مهربان و آشنا است.  

* واژه دوتلفّظی(آشنا، مهربان)       * مسند(مهربان و آشنا)        آرایه: تکرار(خداا)    

24ـ دوستی از من به من نزدیک تر/از رگ گردن به من نزدیک تر(من وگردن«قافیه اند»و عبارت«به من نزدیک تر»ردیف)

[تعدادجمله:3] معنی: دوستی[است که] از خودم به من نزدیک تر [است] و حتی از رگ گردنم به من نزدیکتر [است]     * متمّم(من)   آرایه: از رگ گردن به من نزدیک تر(کنایه از خیلی به انسان نزدیک بودن)

* تلمیح(آیه: وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ: ما به او از رگ گردن، نزدیک تریم)       * تکرار(من)  

25ـ می توانم بعد از این با این خدا/ دوست باشم دوست ،پاک و بی ریا(خدا و بی ریا«قافیه اند» و ردیف نداریم)

[تعدادجمله:3] معنی: می توانم، من، بعد از این با این خدای دوست باشم. دوستی صادق و بی ریا [باشم]   

* ریا: تظاهر، نفاق، دورویی * واژگان هم خانواده(ریا: از ریشه رء ی، رؤیت، ارائه، رؤیا) آرایه: تکرار(این) و (دوست)    

خودارزیابی؛ درس اوّل « پیش از اینها» صفحه 14 کتاب فارسی هشتم

1ـ شاعر در مصراع « اینجا خانه ی خوب خداست » به چه نکته ای اشاره دارد؟ مسجد

2ـ درک و دریافت خود را از مصراع «نام او نور و نشانش روشنی» بیان کنید. « نور» نام خداست و روشنی نشان اوست. منظور این است که وجود خدا سراسر نور است و از تاریکی در وجود او هیچ خبری نیست

3ـ چه راه هایی برای شناخت خداوندهستی وجود دارد؟ بهترین راه شناخت خداوند، شناختن او از طریق موجودات است. موجودات، زیبایی، پیچیدگی، مهربانی و خشم و ... نشانه ی خداوند است؛ زیرا هر موجودی در اصل نمود و نمایشگری از وجود خداوند است.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۶/۲۰
طاهره مسجدی ـ دبیر ادبیات(تکمیلی ششم و دبیرستان دوره دوم)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی