معانی و توضیحات درس به درس کتاب فارسی هشتم(دوره ی اوّل دبیرستان) برای سال تحصیلی 1403ـ1402 ویژه ی دانش آموزان عزیزم(طاهره مسجدی ـ دبیر ادبیات، املا، نگارش)
ستایش ـ شاعر: مستوره کردستانی؛ صفحه 9 فارسی هشتم
* ستایش(اسم غیرساده وندی و اسم مصدر⬅ (اسم مصدر: (بُن فعل) + ی حرف میانجی+ ـِ ش = ستایش)
ستایش ـ شاعر: مستوره کردستانی؛ صفحه 9 فارسی هشتم
* ستایش(اسم غیرساده وندی و اسم مصدر⬅ (اسم مصدر: (بُن فعل) + ی حرف میانجی+ ـِ ش = ستایش)
ای نامِ نکویِ تو، سر دفتر دیوان ها/ وی طلعتِ روی تو، زینت دِه عنوان ها(دیوان ها و عنوان ها «قافیه» و ردیف نداریم) [تعداد جمله:4] معنی: ای[خدایی که] نامِ خوبِ تو، سرآغاز تمام کتاب ها[است] و ای[خدایی که] چهره ی درخشان تو، زینت بخش(زیباکننده ی) هر عنوانی[است] * نکو: خوب، زیبا، قشنگ؛ نغز(صفت بیانی ساده)
* سردفتر: سرآغاز * زینت ده: زیبا کننده * دیوان ها: کتاب های شعرِشاعران، مجموعه شعر و نوشته
* طلعت: درخشندگی، درخشش، چهره، رخسار * واژگان هم خانواده(طلعت: طالع، طلوع، اطلاع، مُطّلع، طَلیعِه)
* حرف ندا(ای) * منادای محذوف[خدایی که] * وِی(مخفّف وَ اِی) * منادای محذوف[خدایی که]
* ترکیب وصفی(نامِ نکو) * ترکیب اضافی(نکویِ تو، سردفترِ دیوان، طلعتِ رو، رویِ تو، زینت دهِ عنوان ها)
آرایه: جناس ناهمسان اختلافی در حرف اوّل(وی، ای) * مراعات نظیر(طلعت، زینت، نکو)
مستوره کُردستانی(شاعر و نویسنده ی دوره ی قاجار): ماه شرف خانم فرزند ابوالحسن مستوره کردستانی شاعر
و نویسنده ی متولّد 1220هـجری قمری در شهر سنندج؛ شاعری است که به دو زبان فارسی و کُردی شعر سروده است. او را نخستین زن تاریخ نویس کُرد در ایران، می دانند. آثارش: دیوان شعر، تاریخ اردلان
شعرِ« به نام خدایی که جان آفرید» از کتاب: بوستان ـ شاعر: سعدی؛ قالب شعر: مثنوی؛ هدف: آشنایی و درک خداوند؛ صفحه ی 10 فارسی هشتم
1ـ به نام خداوند جان آفرین/ حکیم سخن در زبان آفرین(جان و زبان«قافیه» و واژه ی «آفرین» ردیف) [تعداد جمله:3]
معنی: به نام خدایی[آغاز می کنم، شروع می کنم] که انسان ها را آفرید(به انسان ها زندگی بخشید) خداوندِ
دانایی که به انسان قدرت سخن گفتن داده[است] * جان آفرین: آفریننده ی جان * آفرید: خلق کرد.
* حکیم: دانا به هر چیز * حذف فعل به قرینه ی معنوی در جمله ی اوّل[آغاز می کنم، شروع می کنم]
* حذف فعل به قرینه معنوی در جمله ی سوم [است] محذوف شده * متمّم(زبان) * مفعول(سخن گفتن)
آرایه: تلمیح(آیه 3 و 4 سوره الرحمن؛ خَلَقَ الانسانَ، عَلَّمهُ البَیان: انسان را آفرید و به او سخن گفتن آموخت)
* مراعات نظیر(سخن، گفتن، زبان)
2ـ خداوندِ بخشنده ی دستگیر/کریم خطابخشِ پوزش پذیر(دستگیر و پوزش پذیر«قافیه» و «ردیف» نداریم) [تعداد جمله:2] معنی: خداوندی که انسان ها را در کارها، یاری می کند و خطاهایش را نادیده می گیرد و عُذرش را می پذیرد. * دستگیر: یاری کننده، یاری دهنده، مددکار * خطابخش: کسی که اشتباهات انسان را نادیده می گیرد.
* پوزش: عُذرخواهی * کریم: بخشنده * واژگان هم خانواده(کریم: کَرَم، تکریم، مکرّم، اِکرام، کرامت)
* چهار ترکیب وصفی(1ـ خداوند بخشنده 2ـ[خداوند] دستگیر 3ـ کریم خطابخش 4ـ [کریم] پوزش پذیر)
آرایه: دو مراعات نظیر داریم(خداوند، بخشنده) و (بخشنده، دستگیر، کریم، خطابخش، پوزش پذیر)
* دستگیر(کنایه از یاری کننده) * واج آرایی(صامت ش و مصوّت ـِ )
معنی ابیات و عبارت ها + پاسخِ خودارزیابی از کتاب فارسی هشتم گردآوری: طاهره مسجدی
3ـ پرستارِ امرش همه چیز و کس/بنی آدم و مرغ و مور و مگس(کس و مگس«قافیه اند» و ردیف نداریم) [تعداد جمله:1]
معنی: همه ی اشیا و تمام افراد و جانوران جهان(انسان، مرغ، مورچه و مگس) مطیع او و اوامرش[هستند]
* مفهوم: همه ی موجودات، مُطیع و فرمانبُردارِ دستورِ خدا هستند. * پرستار: مُطیع، فرمانبُردار * مرغ: پرنده
* بنی آدم: فرزندانِ آدم، انسان[ترکیب اضافی: مضاف(بنی) آدم(مضاف الیه) در اصل بنین آدم بوده است، بنین جمع «اِبن» است به علّت مُضاف واقع شدن حرف نون از آخر آن حذف شده است) * امر: دستور، فرمان
* واژگان هم خانواده(امر: امیر، مأمور، اَوامر، آمر، اُمَرا) * مسند(پرستار امرش) * نهاد(همه چیز و کس) * صفت مبهم(همه) * مور(مخفّف مورچه) آرایه: بنی آدم و مرغ و مور و مگس(مجاز از همه ی موجودات) * مراعات نظیر(مرغ، مور، مگس) * تلمیح(به آیات قرآن) * تشخیص(پرستارِ امر بودن مرغ و مور و مگس)
4ـ یکی را به سر، برنهد تاجِ بخت/ یکی را به خاک اندرآرد زِ تخت(بخت و تخت«قافیه اند» و ردیف نداریم) [تعداد جمله:2] معنی: خداوند هر کسی را بخواهد به اوجِ بزرگی و عظمت می رساند و هرکسی را که بخواهد عظمتش را می گیرد و به پَستی و خواری می رساند. * بخت: اقبال، بهره، قسمت * آرَد: بیاورد *آرَد(مخفّف آورد) * زِ(مخفّف از)
* یکی را: به یک نفر * رای فکّ اضافه(یکی را به سر: به سرِ یکی) * اندر: داخل(شکل قدیم حرف اضافه در)
* متمّم تأکیدی یا آمدن دو حرف اضافه برای یک متمّم(به خاک اندر) ⬅ در خاک * متمّم(سر، تخت)
* رای مفعولی(یکی در مصراع دوم) * ترکیب اضافی و مفعول(تاجِ بخت) آرایه: اضافه تشبیهی(تاجِ بخت)
* تلمیح(آیه؛ تُعِزُّ مَن تَشاء و تذلُّ مَن تشاء: هرکس را بخواهی، عزّت می دهی و هرکه را بخواهی پَست می کنی)
* جناس ناهمسان اختلافی درحرف اوّل(بخت، تخت) و (سر، بر) * از تخت به خاک آوردن(کنایه از پَست کردن) * تاج بر سرکسی نهادن(کنایه از به عظمت و خوشبختی رساندن) * تضادکنایی(از تخت به خاک آوردن، تاج بر سر نهادن) * مراعات نظیر(سر، تاج، تخت)
5ـ گلستان کند آتشی برخلیل/گروهی برآتش بَرَد زآب نیل(خلیل و نیل«قافیه اند» و ردیف نداریم) [تعداد جمله:2] معنی: [خداوند] آتشِ نَمرود را بر ابراهیم(ع) گلستان می کند و [خداوند] فرعونیان را در آب نیل، غرق می کند و به دوزخ(جهنم) می بَرَد. * زِ(مخفّف از) * نیل: رودخانه ای بزرگ در کشور مصر آرایه: تضاد(آب، آتش)
* مراعات نظیر (آب، رود، نیل) * تکرار(آتش) * جناس ناهمسان افزایشی در حرف آخر(آتش، آتشی)
* تلمیح(مصراع اوّل به آتش افکندن ابراهیم(ع) به فرمان نمرود اشاره دارد. آیه: قُلنا یا نارُ...: خطاب کردیم که ای آتش برایِ ابراهیم سرد و سالم باش) * سِبطیان: پیروان حضرت موسی(ع) * قِبطیان: پیروان فرعون
نام کتاب پیامبران: زَبور: نام کتاب حضرت داوود(ع) |
صُحُفِ نوح و صُحُفِ ابراهیم: نام کتاب حضرت نوح و ابراهیم(ع) در قرآن نیامده اما برخی صُحُف می خوانند. |
تورات: نام کتاب حضرت موسی(ع) ـ لقبِ حضرت موسی(ع) ⬅ کلیم(کلیم الله یعنی هم صحبت با خدا) |
اِنجیل: نام کتاب حضرت عیسی(ع) ـ لقبِ حضرت ابراهیم(ع) ⬅ خلیل(خلیل الله یعنی دوست خدا) |
قرآن، کتاب، ذکر، فُرقان: نام کتاب عیسی(ع) ـ لقبِ حضرت محمد(ص)⬅ امین(امین الله یعنی مورد اعتماد خدا) |
* تلمیح(مصراع دوم به غرق کردن فرعونیان در رود نیل اشاره دارد. آیه؛ فَانتَقَمنا مِنهُم فَاَغرَقناهُم فی الیَمّ: ما از فرعونیان انتقام کشیدیم و آنان را در دریا غرق کردیم)
6ـ به درگاهِ لطف و بزرگیش بر/بزرگان نهاده بزرگی ز سر(بر و سر«قافیه» و ردیف نداریم) [تعداد جمله:1] معنی: بزرگان در برابرِ خداوند بزرگیشان را فراموش می کنند. (مفهوم: ترک غرور و خودخواهی، فروتنی و تواضع کردن)
* زِ(مخفّف از) * درگاه: پیشگاه، در حضورِ * بزرگی: عظمت * لطف: بخشندگی * نهاد(بزرگان) * مفعول(بزرگی) * متمّم تأکیدی(به درگاهِ لطف و بزرگیش بر) ⬅ در درگاه لطف و بزرگیش
* واژگان هم خانواده(لطف: لطیف، الطاف، مُلاطِفَت) آرایه: جناس ناهمسان اختلافی درحرف اوّل(بر، سر) * واج آرایی(صامت ب و ز ) * تکرار(بزرگی) * از سرنهادن(کنایه از فراموش کردن، از یاد بُردن)
7ـ جهان مُتّفِق برالهیتش/فرومانده ازکُنهِ ماهیتش(الهیتش و ماهیتش«قافیه اند» و ردیف نداریم) [تعداد جمله:2]
معنی: انسان ها در اِقرار به خدایی او، همفکر[هستند] امّا از شناختِ ذاتِ خداوند، ناتوان[می باشند، هستند]
* الهیتش: خداوندی(اله، الهه) * متّفق: هم رأی، هم نظر * واژگان هم خانواده(متّفق: وفق، اتّفاق، موفق، وفاق، موافق، توافق) * کُنه: باطن و درون، ذات * ماهیت: ذات، حقیقت، چیستی * کُنهِ ماهیتش: حقیقتِ ذاتش * فرومانده: ناتوان، عاجز * نهاد(جهان) * متمّم(الهیتش، کُنه ماهیتش) * ترکیب اضافی(الهیتش، ماهیتش) * مسند(متّفق) آرایه: جهان(مجازاً مردم جهان، انسان ها) * فروماندن(کنایه از ناتوانی و بیچارگی)
8ـ بشر، ماورای جلالش نیافت/ بَصَر مُنتهای جمالش نیافت(جلالش و جمالش«قافیه»و واژه«نیافت»ردیف)[تعدادجمله:2]
معنی: انسان، موجودی را، بزرگتر، باعظمت تر و زیباتر از خداوند ندید. (انسان حقیقت جلال و جمال خدا را درک نمی کند) * بصر: بینایی، بینش، چشم * واژگان هم خانواده(بصر: مبصر، بصیرت، تبصره، باصره)
* جمال: زیبا، قشنگ(صفت بیانی ساده) * واژگان هم خانواده(جمال: جمیل، جمیله، مجمل، اجمال، تجمّل)
* جلال: عظمت، بزرگی * واژگان هم خانواده(جلال: جلّ، جلیل، مجلّل، تجلیل) * منتها: به پایان رساننده، آخِر
* ماورا: آن سوی، پشت سر * بشر: مردم جهان، نوعِ انسان * مفعول(ماورا، مُنتها) آرایه: بصر(مجازاً انسان)
* دو جناس ناهمسان اختلافی درحرف وسط(جلال، جمال) و (بشر، بصر) * تشخیص(نیافتن بَصَر) * تَرصیع
آرایه ترصیع یعنی تک تک واژگان مصراع اوّل با تک تک واژگان مصراع دوم، سجع متوازی داشته باشند.
9ـ تأمّل درآیینه ی دل کنی/ صفایی به تدریج، حاصل کنی(دل و حاصل«قافیه اند»و واژه ی«کنی»ردیف) [تعدادجمله:2]
معنی: اگر به دلت که مانند آیینه است بنگری و بیندیشی کم کم(آهسته آهسته) به صفا و پاکی درون خود دست پیدا خواهی کرد. (مفهوم: اگر به درونِ خودت(به دل) بیشتر توجّه کنی، کم کم وجودت پاک می شود یعنی زمانی دل مظهر تجلّی نور خداوند می شود که از آلودگی ها پاک باشد. * حاصل کردن: بدست آوردن
* تأمّل کردن: فکر کردن، اندیشیدن، درنگ کردن * به تدریج: کم کم، آهسته آهسته * صفا: پاکی، خُلوص، پاکی درون، پاک دلی * واژگان هم خانواده(صفا: صفو، مصطفی، صاف، تصفیه، مصفّی) * قید(به تدریج)
* متمّم(آیینه) * ترکیب اضافی(آیینه ی دل) * مفعول(صفایی) آرایه: اضافه تشبیهی(آیینه ی دل)
10ـ مُحال است که سعدی راهِ صفا/ توان رفت جز بر پی مصطفی(صفا و مصطفی«قافیه» و ردیف نداریم) [تعدادجمله:3]
معنی: غیرممکن است که[ای] سعدی، راهِ پاک شدن از آلودگی ها و به سعادت رسیدن را جُز با پیروی از روشِ
و شیوه ی پیامبر(ص) بتوانی پیدا کنی. * صفا: پاکی، خُلوص، پاکی درون، پاک دلی * پی: دنبال
* مُحال: ناممکن، غیرممکن * مَحال: جمع محل(چهارمَحال و بختیاری) * مِحال: حیله و مکر و فریب
* واژگان هم خانواده(صفا: صفو، مصطفی، صاف، تصفیه، مصفّی) * مصطفی: برگزیده، خالص شده، پاک شده، لقب محمد(ص) * سعدی(منادا) * حرف ندا[ای]محذوف آرایه: واج آرایی(صامت ش و ص )
* تخلّص(سعدی) ⬅ به اسم شاعر سعدی در بیت آخر «تخلّص» گویند.
سعدی(مُشرف الدّین یا مُصلح الدّین): نویسنده و شاعر قرن7 * کلیّات سعدی(در یک جلد): کُل آثار سعدی است.
* در ایران روز یکم اردیبهشت ماه روز بزرگداشت سعدی است. * سعدی در شیراز به کسب علم پرداخت و
سپس به بغداد رفت و در مدارس نظامیّه ی بغداد به تحصیل مشغول شد. آثار: بوستان، گلستان، غزلیات، قصاید(فارسی و عربی)، قطعات، رُباعیات، ترجیعات، مفردات، اشعار عربی، مجالس خَمسه و ...
* کتاب(بوستان یا سعدی نامه) ⬅ در سال655 در دَه باب؛ به نظم(قالب: مثنوی؛ موضوع: حکمت، اخلاق و تربیت) و بر وزن شاهنامه ی فردوسی سروده شد. دَه باب(فصل)کتاب بوستان:1) عدل2) احسان3) عشق 4) تواضع 5) رضا 6) ذکر 7) تربیت 8) شُکر 9) توبه 10) مناجات و ختم کتاب
* کتاب(گلستان) ⬅ در سال656 در 1مقدمه و 8باب؛ به نثر آمیخته به نظم(نوع نثر: مسجُع و فنّی) نگارش یافت. * 8باب(فصل)کتاب گلستان: 1) سیرت پادشاهان2) اخلاق درویشان3) فضیلت قناعت4) فواید خاموشی
5) عشق و جوانی6) ضعف و پیری7) تأثیر تربیت 8) آداب صحبت
* کتاب های تقلیدی از گلستان(به شیوه ی گلستان نوشته شده): روضه خُلد(18باب) اثر مَجدِخوافی (قرن8)، بهارستان(8روضه یا باب و یک مقدمه و یک خاتمه) اثر جامی(قرن9)، مُنشَآت اثر قائم مقام فراهانی(دوره قاجار)، پریشان اثر قاآنی شیرازی(دوره قاجار)
بیتِ آغازِ فصل اوّل(زیبایی آفرینش) شاعر: هاتف اصفهانی؛ قالب شعر: ترجیع بند؛ صفحه 11 فارسی هشتم
چشم دل باز کن که جان بینی/آنچه نادیدنی است،آن بینی(جان و آن«قافیه اند» و واژه ی«بینی»ردیف) [تعدادجمله:4]
معنی: از راهِ دل وعرفان(بصیرت)، خداوند را ببین. حقیقت هایی را که با چشم ظاهری و مادّی نمی توان ببینی، از راهِ دل، درک می کنی. * جان: منظورخدا * مفعول(چشم دل، جان، آن) آرایه: تناسب(چشم، دل، جان)
* واج آرایی(صامت ن) * تشخیص یا اضافه استعاری(چشمِ دل) * جناس ناهمسان افزایشی حرف اوّل(جان، آن)
هاتف اصفهانی(شاعر دوره ی افشاریه و زندیه): در سرودن «غزل» از سعدی و حافظ پیروی می کرده. «ترجیع بند» عرفانی وی نیز معروف است.
درس اوّل(پیش از اینها) از کتاب: به قول پرستو ـ شاعر: امین پور؛ قالب شعر: مثنوی؛ صفحه 12 و13 فارسی هشتم
آقای قیصر امین پور(تولّد 2 اردیبهشت 1338در گُتِوَندِ خوزستان ـ وفات 8 آبان 1386در تهران؛ قرن معاصر): استاد دانشگاه، شاعر و نویسنده؛ دیپلم خود را در شهر دزفول گرفت. ابتدا در رشته ی پزشکی و جامعه شناسی پذیرفته شد اما هر دو را رها کرد و به ادبیات روی آورد و در این رشته به درجه دکترا نایل شد. از شاعران موفّق پس از انقلاب اسلامی است. سال 1368 جایزه ی نیما یوشیج موسوم به مرغ آمین بلورین را گرفت.
آثارش: در کوچه ی آفتاب، تنفّس صبح، آینه های ناگهان، به قول پرستو(برای نوجوانان)، مثل چشمه مثل رود(برای
نوجوانان)، ظهر روز دهم، دستور زبان عشق.
1ـ پیش از اینها، فکر می کردم خدا/ خانه ای دارد میانِ ابرها(خدا و ابرها«قافیه اند» و ردیف نداریم) [تعدادجمله:2]
معنی: در گذشته، فکر می کردم که خدا در میان ابرها خانه دارد و زندگی می کند. * پیش از: قبل از * پیش از این ها: قبلاً، درگذشته * قید(پیش از این ها) * مفعول(خانه ای) * قیدمکان(میان ابرها)
* نهاد جمله اوّل[من] محذوف است. * نهاد جمله دوم(خدا) آرایه: واج آرایی(مصوّت آ )
2ـ مثل قصر پادشاه قصه ها/ خشتی از الماس و خشتی از طلا(قصه ها و طلا«قافیه اند» و ردیف نداریم) [تعدادجمله:2]
معنی: خانه ی [خداوند] مانند کاخ پادشاه قصّه ها است که قصر او از خشت های الماس و طلا ساخته شده است. (آجرهای خانه ی خدا از الماس و طلا) * خشت: آجر، آجر خام * متمّم(قصر) آرایه: تناسب(الماس، طلا)
* تشبیه(خانه ی خدا مثل قصر پادشاه) * تکرار(خشت) * واج آرایی(مصوّت ـِ )
3ـ پایه های برجش از عاج و بلور/ بر سر تختی نشسته با غرور(بلور و غرور«قافیه اند» و ردیف نداریم) [تعدادجمله:2]
معنی: پایه هایِ برج هایش(قصرش) از عاج و بلور[است] و [خدا] بر رویِ تختی با غرورِ و تکبّر نشسته [است] * عاج: دو دندان پیش و بالایی فیل ها که بسیار گرانبها است. * بر سرِ: رویِ * بُرج: ساختمان های بلند، قصر
* بلور: شیشه * غرور: تکبّر * واژگان هم خانواده(غرور: مغرور، غِّره) * واو عطف(و) * معطوف(بلور)
* نهادجمله اوّل(پایه های برجش) * نهادجمله دوم[خداوند] محذوف * گروه مسندی(از عاج و بلور)
* گروه متمّمی(از عاج و بلور) * متمّم(سر، غرور) * قید(نشسته) آرایه: تناسب(عاج و بلور) و (پایه و تخت)
* جناس ناهمسان اختلافی در حرف اوّل(بر، سر) * از عاج و بلور بودن(کنایه از باارزش بودن و قیمتی بودن)
4ـ ماه برق کوچکی از تاج او/ هر ستاره پولکی از تاج او(کوچکی و پولکی«قافیه» و عبارتِ «از تاجِ او»ردیف)[تعدادجمله:2] معنی: [فکرمی کردم] ماه، نور کوچکی از تاج خدا [است] و ستاره ها در واقع، پولک های براّق تاج خدا [هستند] آرایه: مراعات نظیر(ماه، ستاره) * دو تشبیه داریم(ماه به برق) و (ستاره به پولک) * تکرار(تاج) * مبالغه
5ـ رعد و برق شب طنین خنده اش/سیل و طوفان نعره ی توفنده اش(خنده اش و توفنده اش«قافیه اند» و ردیف نداریم) [تعدادجمله:2] معنی: رعد و برق ترسناک، صدای خنده ی خداوند [است] و سیل و طوفان، همان فریاد بلند و وحشتناک او [است] * برق: آذرخش، صاعقه، آتشه(نام فارسی آن آذرخش) * رعد: به صدای ابرها گویند(نام فارسی آن آسمان غُرمبِه) * طنین: آهنگ، انعکاس صدا * توفنده: پُرخروش، خروشان، غوغا کننده، غرّنده
* واژه ی هم آوا(طوفان: باد و طوفان/ توفان: توفَنده، محکم) * واژه ی دو املایی(طوفان) * نعره: فریاد بلند آرایه: تناسب(رعد و برق، سیل و طوفان) * تشبیه(رعد و برق به فریاد خدا) و (سیل و طوفان به نعره ی خداوند)
6ـ هیچ کس از جای اوآگاه نیست/ هیچ کس را در حضورش راه نیست(آگاه و راه«قافیه اند» و واژه ی«نیست»ردیف)
[تعدادجمله:2] معنی: هیچ کس از جای او [خداوند] باخبر نیست و هیچ کس هم اجازه ی دیدن او را ندارد.
* مسند(آگاه) * رای نشانه متمّم(هیچ کس را در حضورش راه نیست: راه برای هیچ کس در حضورش وجود ندارد)
* متمّم(هیچ کس در مصراع دوم) * نهادجمله اوّل(هیچ کس در مصراع اوّل) * نهاد جمله دوم(راه)
* متمّم و ترکیب اضافی(جایِ او، حضورش) * فعل غیراسنادی(نیست در مصراع دوم به معنی وجود ندارد)
آرایه: راه نیست = راه ندارد(کنایه از پذیرفته نشدن) * جناس ناهمسان افزایشی درحرف آخر(را، راه) * تکرار(هیچ کس)
7ـ آن خدا، بی رحم بود و خشمگین/ خانه اش در آسمان، دور از زمین(خشمگین و زمین«قافیه اند» و ردیف نداریم)
[تعدادجمله:4] معنی: آن خدایی که(من در ذهنم داشتم) بی رحم بود و خشمگین [بود] و خانه اش در آسمان
[بود] و دور از زمین [بود] * خشمگین: عصبانی * گروه مسندی و قید(دور از زمین) * متمّم(آسمان، زمین)
* نهاد(آن خدا، خانه اش) * مسند(بی رحم، خشمگین) آرایه: تضاد و تناسب(آسمان، زمین)
8ـ بود، امّا در میان ما نبود/ مهربان و ساده و زیبا نبود(ما و زیبا«قافیه اند» و واژه ی«نبود»ردیف) [تعدادجمله:3] معنی: [خداوند] وجود داشت اما در بین ما(انسان ها) وجود نداشت. او [خداوند] مهربان و صمیمی و زیبا نبود.
* فعل غیراسنادی(بود و نبود در مصراع اوّل به معنی وجود داشتن) * فعل اسنادی(بود در مصراع دوم) * مسند(زیبا) * نهادجمله اوّل، دوم و سوم[خداوند] محذوف * حرف ربط(اما) * متمّم(میانِ ما) آرایه: واج آرایی(صامت ب و م و مصوّت آ ) * تضاد(بود، نبود)
9ـ در دل او دوستی جایی نداشت/ مهربانی هیچ معنایی نداشت(جایی و معنایی«قافیه اند» و واژه ی«نداشت» ردیف)
[تعدادجمله:2] معنی: در وجودِ او، عشق و دوستی جایی نداشت و برای او، مهربانی و محبّت هیچ معنا و مفهومی نداشت. * مفعول(جایی، هیچ معنایی)
10ـ هر چه می پرسیدم از خود از خدا/ از زمین از آسمان از ابرها(خدا و ابرها«قافیه اند» و ردیف نداریم)[تعدادجمله:1] معنی: هرچیزی که از خودم و خدا و زمین و آسمان و ابرها می پرسیدم. * نهاد[من]محذوف
* فعل ماضی استمرای اوّل شخص مفرد(می پرسیدم) * پنج متمّم(خود، خدا، زمین، آسمان، ابرها)
* مفعول(هرچه) آرایه: مراعات نظیر(ابر، آسمان) * تضاد و مراعات نظیر(آسمان، زمین) * تکرار(از)
* این بیت با بیت بعدی موقوف المعانی است. (معنی بیت ناقص است و باید با بیت بعدی خوانده شود)
11ـ زود می گفتند این کار خداست/پرس و جو از کار او کاری خطاست(خداست و خطاست«قافیه اند» و ردیف نداریم)
[تعدادجمله:3] معنی: زود می گفتند که این کارها مربوط به خدا است و پرسیدن درباره ی کارِ خدا، اشتباه است. * خطاست: اشتباه، نادرست * واژگان هم خانواده(خطا: خطیئه، خطایا) * زود: سریع، تند(قیدزمان)
* نهاد(این) * ترکیب اضافی و مسند(کارخدا) * ترکیب اضافی و متمّم(کار او) * مرجع ضمیرِ او(خدا) * مفعول(عبارت بعد از می گفتند⬅ این کارِ خداست...) آرایه: تشخیص(زمین و آسمان و ابرها زود می گفتند) * تکرار(کار) * جناس ناهمسان افزایشی در حرف آخر(کار، کاری)
12ـ نیّت من در نماز و در دعا/ ترس بود و وحشت از خشم خدا(دعا و خدا«قافیه اند» و ردیف نداریم) [تعدادجمله:2] معنی: نیّت و قصد من از نماز خواندن و دعا کردن، ترس بود و وحشت از خشم خدا [بود] (می ترسیدم که خدا از من عصبانی بشود) * وحشت: ترس، نگرانی * نیّت: قصد * گروه مسندی(وحشت از خشم خدا)
* ترکیب اضافی و گروه نهادی(نیّتِ من) * ترکیب اضافی و گروه متمّمی(خشمِ خدا) * متمّم(نماز، دعا)
* مسند(ترس) آرایه: دو مراعات نظیر(نماز، دعا) و (ترس، وحشت، خشم)
13ـ پیش از این ها خاطرم دلگیر بود/از خدا در دلم این تصویر بود(دلگیر و تصویر«قافیه اند» و واژه ی«بود»ردیف)
[تعدادجمله:2] معنی: در گذشته(قبلاً) همیشه، خاطر و فکر من، ناراحت و غمگین بود و از خدا در ذهنم این
تصویر(خداوند به شکل خشمگین و بی رحم و نامهربان) وجود داشت. * دلگیر: ناراحت، آشفته، غمگین، ناراحت
* تصویر: شکل * خاطرم: فکرِ من * پیش از: قبل از * پیش از این ها: قبلاً، درگذشته * قید(پیش از این ها)
* مسند(دلگیر) * فعل اسنادی(بود درمصراع اوّل) * فعل غیراسنادی(بود در مصراع دوم یعنی وجود داشتن)
* ترکیب اضافی و نهادجمله اوّل(خاطرم) * ترکیب وصفی و نهادجمله دوم(این تصویر) * متمّم(خدا، ذهنم)
* ترکیب وصفی و گروه نهادی(این تصویر) * صفت اشاره(این) * واژگان هم خانواده(تصویر: صور، صورت، تصاویر، صُوَر)
14ـ تا که یک شب دست در دست پدر/ راه افتادم به قصدِ یک سفر(پدر و سفر«قافیه» و ردیف نداریم)[تعدادجمله:1] معنی: تا این که یک شب به همراه پدرم به قصد یک سفر، حرکت کردم. * قصد: نیّت * نهادمحذوف[من] * قیدحالت(دست در دستِ پدر) * واژگان هم خانواده(قصد: قاصد، مقصود، قصیده، مقاصد)
* قیدزمان(یک شب) آرایه: تکرار(دست) * دست در دست پدر(کنایه از با هم بودن) * تناسب(راه، سفر، قصد)
15ـ در میان راه در یک روستا/ خانه ای دیدیم خوب و آشنا(روستا و آشنا«قافیه اند» و ردیف نداریم) [تعدادجمله:1] معنی: در میان راه، به یک روستایی رسیدیم و در آن جا خانه ای(مسجد) را دیدیم که بسیار خوب بود و برای ما آشنا بود. * آشنا: شناخته شده * واژه دوتلفّظی(آشنا) * نهاد محذوف[من و پدرم] * مفعول(خانه ای)
* دو ترکیب وصفی(خانه ای خوب، [خانه ای] آشنا) آرایه: تکرار(در)
16ـ زود پرسیدم پدر، اینجا کجاست؟/ گفت: اینجا خانه ی خوب خداست(کجاست و خداست«قافیه» و ردیف نداریم) [تعدادجمله:5] معنی: سریع پرسیدم [ای]پدر، این جایی که ما آمدیم، کجاست؟ [پدر] جواب داد: این جا، خانه یِ خوبِ خدا(= مسجد) است. * خانه ی خوب خدا: مسجد * زود: سریع(قید زمان) * پدر(منادا)
* حرف ندا[ای] محذوف * نهادجمله اوّل[من] محذوف * نهادجمله دوم(اینجا درمصراع اوّل) * مسند(کجا)
* نهاد جمله سوم[پدر] محذوف * نهادجمله چهارم(اینجا در مصراع دوم) * گروه مسندی(خانه ی خوب خدا) * هسته ی مسند(خانه) * وابسته ی پسین صفت بیانی(خوب) * وابسته ی پسین مضاف الیه(خدا)
* ترکیب وصفی(خانه ی خوب) * ترکیب اضافی(خانه ی خدا) آرایه: تکرار(اینجا)
17ـ گفت: اینجا می شود یک لحظه ماند/ گوشه ای خلوت، نمازی ساده خواند(ماند و خواند«قافیه اند» و ردیف نداریم)
[تعدادجمله:4] معنی: [پدرم] گفت: «در اینجا، می توان، لحظه ای را در گوشه ای تنها شد و از روی صداقت، نماز خواند و با خدا راز و نیاز کرد.» * نماز ساده: نمازی که از ظاهرپرستی دور باشد. * قیدمکان(اینجا) * قیدزمان(یک لحظه) * ترکیب وصفی و قیدمکان(گوشه ای خلوت) * ترکیب وصفی و مفعول(نمازی ساده)
18ـ با وضویی دست ورویی، تازه کرد/با دل خودگفت وگویی، تازه کرد(دست و رویی وگفت وگویی«قافیه»و«تازه کرد»ردیف)
[تعدادجمله:2] معنی: می توان با وضوگرفتن دست و روی خود را شاداب کرد و از راهِ دلِ خود با خدا حرف زد. * متمّم و ترکیب اضافی(دل خود) * تازه در مصراع اوّل: شاداب * تازه در مصراع دوم: جدید و نو (صفت)
آرایه: تشخیص(با دل خود گفت و گویی تازه کرد) * مراعات نظیر(دست، رو، دل)
19ـ گفتمش پس آن خدای خشمگین/ خانه اش اینجاست؟اینجا در زمین؟ (خشمگین و زمین«قافیه اند» و ردیف نداریم)
[تعدادجمله:3] معنی: به پدرم گفتم: پس آن خدای خشمگین، خانه اش همین جا است؟ در زمینی که ما هستیم،
خانه دارد. * خشمگین: عصبانی * متمّم(ش در گفتمش⬅ به او گفتم) * متمّم(زمین) آرایه: تکرار(اینجا)
20ـ گفت: «آری خانه ی او بی ریاست/ فرش هایش از گلیم و بوریاست(بی ریاست و بوریاست«قافیه»و ردیف نداریم)
[تعدادجمله:4] معنی: [پدر] گفت: «درست است» خانه ی خدا از دورویی و ظاهرپرستی، دور است. فرش های خانه اش از گلیم و حصیر ساده است. * بوریا: حصیری که از نی می سازند. * ریا: تظاهر، نفاق، دورویی * واژگان هم خانواده(ریا: از ریشه ی رء ی، رؤیت، ارائه، رؤیا) * گلیم: نوعی فرش * شبه جمله(آری)
آرایه: جناس ناهمسان اختلافی درحرف وسط(بوریا، بی ریا) * تناسب(فرش، گلیم، بوریا)
21ـ مهربان و ساده و بی کینه است/مثل نوری در دل آیینه است(بی کینه و آیینه«قافیه اند»و واژه ی«است»ردیف)
[تعدادجمله:2] معنی: [خداوند] مهربان و صمیمی و بدون کینه است و مانند نوری در دل آیینه است.
* کینه: دشمنی، نفرت * گروه مسندی(مهربان و ساده و بی کینه) * متمّم(نوری) * واژه دو املایی(آیینه) آرایه: تشبیه(مثلِ نوری در آیینه مهربان و ساده و بی کینه) و تلمیح(سوره نور؛ الله نور السموات و الارض: خداوند نور آسمان ها و زمین است) * تشبیه([خدا] * آیینه(نماد: مخلوقات و وجود انسان) * تشخیص(دلِ آیینه)
22ـ عادت او نیست خشم و دشمنی/نام او نور و نشانش روشنی»(دشمنی و روشنی«قافیه اند» و ردیف نداریم)
[تعدادجمله:3] معنی: عادت او(خداوند) خشم و دشمنی نیست و نام او مانند نور[است] و نشانه ی او روشنی است. آرایه: واج آرایی(صامت ن و ش ) * دو مراعات نظیر داریم(خشم، دشمنی) و (نور و روشنی)
* نام او نور است(تلمیح به آیه 53 سوره نور؛ الله نور السموات و الارض: خداوند نور آسمان ها و زمین است)
23ـ تازه فهمیدم، خدایم این خداست/این خدای مهربان و آشناست(خداست و آشناست«قافیه اند» و ردیف نداریم)
[تعدادجمله:3] معنی: تازه، متوجّه شدم که خدای من، این خدا است. این خدا که مهربان و آشنا است.
* واژه دوتلفّظی(آشنا، مهربان) * مسند(مهربان و آشنا) آرایه: تکرار(خداا)
24ـ دوستی از من به من نزدیک تر/از رگ گردن به من نزدیک تر(من وگردن«قافیه اند»و عبارت«به من نزدیک تر»ردیف)
[تعدادجمله:3] معنی: دوستی[است که] از خودم به من نزدیک تر [است] و حتی از رگ گردنم به من نزدیکتر [است] * متمّم(من) آرایه: از رگ گردن به من نزدیک تر(کنایه از خیلی به انسان نزدیک بودن)
* تلمیح(آیه: وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ: ما به او از رگ گردن، نزدیک تریم) * تکرار(من)
25ـ می توانم بعد از این با این خدا/ دوست باشم دوست ،پاک و بی ریا(خدا و بی ریا«قافیه اند» و ردیف نداریم)
[تعدادجمله:3] معنی: می توانم، من، بعد از این با این خدای دوست باشم. دوستی صادق و بی ریا [باشم]
* ریا: تظاهر، نفاق، دورویی * واژگان هم خانواده(ریا: از ریشه رء ی، رؤیت، ارائه، رؤیا) آرایه: تکرار(این) و (دوست)
خودارزیابی؛ درس اوّل « پیش از اینها» صفحه 14 کتاب فارسی هشتم
1ـ شاعر در مصراع « اینجا خانه ی خوب خداست » به چه نکته ای اشاره دارد؟ مسجد
2ـ درک و دریافت خود را از مصراع «نام او نور و نشانش روشنی» بیان کنید. « نور» نام خداست و روشنی نشان اوست. منظور این است که وجود خدا سراسر نور است و از تاریکی در وجود او هیچ خبری نیست
3ـ چه راه هایی برای شناخت خداوندهستی وجود دارد؟ بهترین راه شناخت خداوند، شناختن او از طریق موجودات است. موجودات، زیبایی، پیچیدگی، مهربانی و خشم و ... نشانه ی خداوند است؛ زیرا هر موجودی در اصل نمود و نمایشگری از وجود خداوند است.