گنجینه ی شعر و ادب(تکالیف مدرسه: 1402 ـ 1401)

دبیر ادبیات و نگارش پایه ششم تا دوازدهم، مطالعات اجتماعی هفتم، تفکّر و سبک زندگی هفتم و هشتم؛ ناحیه 2، 3، 4، 5 شهرستان اصفهان

گنجینه ی شعر و ادب(تکالیف مدرسه: 1402 ـ 1401)

دبیر ادبیات و نگارش پایه ششم تا دوازدهم، مطالعات اجتماعی هفتم، تفکّر و سبک زندگی هفتم و هشتم؛ ناحیه 2، 3، 4، 5 شهرستان اصفهان

شاعر دوره ی صفوی «نَظیری نیشابوری»:
درس ادیب اگر بُوَد زمزمه ی محـبّتی
جمعه به مکتب آوَرَدطفلِ گُـریـزپای را
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این وبلاگ، برای اطلاع رسانی و در راستای
اهداف آموزش و پرورش ایجاد شده است.

هدف از مطالب این وبلاگ، راهنمایی و کمک
به دانش آموزان عزیز، در فراگیری بهتر مطالب
کتب درسی است.

سعی می کنم در اسرع وقت، نظرات و ... را
پاسخ بدهم.

با آرزوی سربلندیِ تمام دانش آموزان عزیزم
(مسجدی ـ دبیر ادبیات و نگارش)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✅دبیر ادبیات و نگارش ششم تا دوازدهم
✅دبیر تخصصی رشته ادبیات و علوم انسانی
یعنی درس علوم و فنون ادبی1 و 2 و 3
دهم، یازدهم و دوازدهم رشته ی انسانی
✅دبیر تفکّر و سبک زندگی هفتم و هشتم
✅دبیر مطالعات اجتماعی پایه هفتم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شعر زیر از زنده یاد ایرج میرزا:

1 ـ گفت استاد مَبَر درس از یاد
یاد باد آنچه مرا گفت استاد

2 ـ یاد باد آنکه مرا یاد آموخت
آدمی نان خورد از دولت یاد

3 ـ هیچ یادم نرود این معنی
که مرا مادرِ من نادان زاد

4 ـ پدرم نیز چو استادم دید
گشت از تربیت من آزاد

5 ـ پس مرا منّت از استاد بود
که به تعلیم من اُستاد اِستاد

6 ـ هر چه دانست بیاموخت مرا
غیر یک اصل که ناگفته نهاد

7 ـ قدرِ استاد نکو دانستن
حیف استاد به من یاد نداد

8 ـ گر بمردست ،روانــــش پر نور
ور بود زنده ، خدایش یار باد !
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شعر زیر از مهدی فرجی:
به پای خودمان
1ـ خوب و بد هر چه نوشتند به پای خودمان
انتخابی است که کردیم برای خودمان

2ـ این و آن هیچ مهم نیست چه فکری بکنند
غم نداریم، بزرگ است خدای خودمان

3ـ بگذاریم که با فلسفه شان خوش باشند
خودمان آینه هستیم برای خودمان

4ـ ما دو رودیم که حالا سر دریا داریم
دو مسافر یله در آب و هوای خودمان

5ـ احتیاجی به در و دشت نداریم اگر
رو به هم باز شود پنجره های خودمان

6ـ من و تو با همه ی شهر تفاوت داریم
دیگران را نگذاریم به جای خودمان

7ـ دیگران هر چه که گفتند بگویند،بیا
خودمان شعر بخوانیم برای خودمان

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۱ ارديبهشت ۰۱، ۱۷:۲۳ - A
    عالی

ستایش ـ شاعر: مستوره کردستانی؛ صفحه ی 9 فارسی هشت

ای نامِ نکویِ تو، سر دفتر دیوان ها/ وی طلعتِ روی تو، زینت دِه عنوان ها(دیوان ها و عنوان ها «قافیه اند» و ردیف نداریم)

ای خدایی که نامِ خوبِ تو، سرآغاز تمام کتاب ها است و چهره ی درخشان تو، زینت بخش(زیباکننده ی)

هر عنوانی است./ طلعت: درخشندگی/ دیوان ها: کتاب های شعرِشاعران

شعر « به نام خدایی که جان آفرید» از کتاب: بوستان ـ شاعر: سعدی؛ قالب شعر: مثنوی؛ هدف: آشنایی و درک خداوند؛ صفحه ی 10 فارسی هشتم

به نام خداوند جان آفرین/ حکیم سخن در زبان آفرین(جان و زبان«قافیه اند» و واژه ی «آفرین» ردیف)

ستایش ـ شاعر: مستوره کردستانی؛ صفحه ی 9 فارسی هشت

ای نامِ نکویِ تو، سر دفتر دیوان ها/ وی طلعتِ روی تو، زینت دِه عنوان ها(دیوان ها و عنوان ها «قافیه اند» و ردیف نداریم)

ای خدایی که نامِ خوبِ تو، سرآغاز تمام کتاب ها است و چهره ی درخشان تو، زینت بخش(زیباکننده ی)

هر عنوانی است./ طلعت: درخشندگی/ دیوان ها: کتاب های شعرِشاعران

شعر « به نام خدایی که جان آفرید» از کتاب: بوستان ـ شاعر: سعدی؛ قالب شعر: مثنوی؛ هدف: آشنایی و درک خداوند؛ صفحه ی 10 فارسی هشتم

به نام خداوند جان آفرین/ حکیم سخن در زبان آفرین(جان و زبان«قافیه اند» و واژه ی «آفرین» ردیف)

 ⬅به نام خدایی[آغاز می کنم] که به انسان، جان بخشید و سخن گفتن را به او یاد داد./

آرایه: تلمیح(به آیه قرآن: خَلَقَ الانسانَ، عَلَّمهُ البَیان؛ سوره الرحمن: انسان را آفرید و به

او سخن گفتن آموخت)/ زبان(مجاز از دهان) / نکته دستوری: مفعول(سخن گفتن) /

اندر: شکل قدیم حرف اضافه ی « در » / متمّم(زبان)

خداوندِ بخشنده ی دستگیر/کریم خطابخشِ پوزش پذیر(دستگیر و پوزش پذیر«قافیه اند» و «ردیف»نداریم)

خداوندی که انسان ها را در کارها، یاری می کند و خطاهایش را نادیده می گیرد و عُذرش را می پذیرد./

آرایه: دستگیر(کنایه از یاری کننده) / واج آرایی(مصوّت ـِ و صامت ش) / دستگیر: یاری کننده/

چهار ترکیب وصفی داریم(1ـ خداوند بخشنده 2ـ [ خداوند ] دستگیر 3ـ کریم خطابخش

4ـ [ کریم] پوزش پذیر)

پرستار ِامرش همه چیز و کس/بنی آدم و مرغ و مور و مگس(کس و مگس«قافیه اند» و ردیف نداریم)

 ⬅ همه ی موجودات، مُطیع و فرمانبُردارِدستورِخداوندهستند./ مور: مخفّف

 مورچه/ بنی آدم: فرزندانِ آدم/ آرایه: بنی آدم و مرغ و مور و مگس(مجازاً همه ی موجودات)/

مراعات نظیر(مرغ، مور، مگس)/ *نهاد(همه چیز و کس)/ مسند(پرستار امرش)

یکی را به سر، برنهد تاجِ بخت/یکی را به خاک اندرآرد زِ تخت(بخت و تخت«قافیه اند» و ردیف نداریم)

خداوند هر کسی را بخواهد به اوجِ بزرگی و عظمت می رساند و هرکسی را که بخواهد عظمتش

را می گیرد و به پَستی و خواری می رساند. / زِ مخفّف از/ اندر: شکل قدیم در(حرف اضافه)/

آرایه: تضادکنایی(از تخت به خاک آوردن، تاج بر سر نهادن)/

ازتخت به خاک آوردن(کنایه از پَست کردن)/ به سر نهادن تاج(کنایه از به عظمت و خوشبختی رساندن)

/ تلمیح(آیه؛تُعِزُّ مَن تَشاء و تذلُّ مَن تشاء: هرکس را بخواهی، عزّت می دهی و هرکه را بخواهی

پَست می کنی)/ جناس ناقص اختلافی در حرف اوّل(بخت، تخت)/

مراعات نظیر(سر، تاج، تخت)/ اضافه تشبیه(تاجِ بخت)/

نکته دستوری: را در مصراع اوّل: فکّ اضافه(تاجِ بخت[را] به سرِ یکی، برنهد)/

یکی مصراع دوم: مفعول)

گلستان کند آتشی برخلیل/گروهی برآتش بَرَد زآب نیل(خلیل و نیل«قافیه اند» و ردیف نداریم)

[خداوند] آتشِ نَمرود را بر ابراهیم(ع) گلستان می کند و فرعونیان را در آب نیل، غرق می کند

و به دوزخ(جهنم) می بَرَد./ زِ مخفّف از/ آرایه: جناس ناقص افزایش درحرف آخر(آتش، آتشی)

/تضاد(آب، آتش)/ تلمیح(به آیه؛ قُلنا یا نارُ...: خطاب کردیم که ای آتش برایِ ابراهیم سرد و

سالم باش) اشاره به آتش افکندن ابراهیم(ع) به فرمان نمرود/ تلمیح(به آیه؛ فَانتَقَمنا مِنهُم

فَاَغرَقناهُم فی الیَمّ: ما از فرعونیان انتقام کشیدیم و آنان را در دریا غرق کردیم) اشاره به

غرق کردن فرعونیان  از آن جا به آتش جهنّم فرستادن آن ها /

سِبطیان پیروان حضرت موسی(ع) را گویند./ قِبطیان پیروان فرعون را گویند./

نام کتاب پیامبران: تورات نام کتاب حضرت موسی(ع)، زَبور نام کتاب حضرت داوود(ع)،

نام کتاب حضرت نوح و ابراهیم(ع) در قرآن نیامده اما برخی نامِ کتاب هردو

پیامبر راصُحُف می خوانند.(صُحُفِ نوح و صُحُفِ ابراهیم)،

اِنجیلنام کتاب حضرت عیسی(ع)، نام کتاب حضرت محمد(ص) قرآن، کتاب، ذکر، فُرقان/

لقبِ حضرت ابراهیم(ع): خلیل،خلیل الله یعنی دوست خدا /

لقبِ حضرت موسی(ع): کلیم، کلیم الله یعنی هم صحبت با خدا /

لقبِ حضرت محمد(ص): امین، امین الله یعنی هم مورد اعتماد خدا/

به درگاهِ لطف و بزرگیش بر/بزرگان نهاده بزرگی ز سر(بر و سر«قافیه اند» و ردیف نداریم)

بزرگان در برابرِخداوند بزرگیشان را فراموش می کنند و فروتنی و تواضع اختیار می کنند./

زِ مخفّف از/ آرایه: از سرنهادن(کنایه از یاد بُردن)/جناس ناقص اختلافی درحرف اوّل(بر، سر)/

جناس ناقص افزایشی درحرف آخر(بزرگی، بزرگیش) تکرار(بزرگی)/ واج آرایی(حرف ب و ز) /

به درگاه لطف و بزرگیش بر دو حرفِ اضافه برای یک متمّم آمده:

در ترجمه حرف اضافه ی اوّلی را در معنا می کردند تا جمله درست معنا شود و

حرف اضافه ی دومی را بی معنا است چون تنها ویژگی سبکی آن دوران بوده که

دو حرف اضافه برای یک متمّم بیاید.

جهان مُتّفِق برالهیتش/فرومانده ازکُنهِ ماهیتش(بر و سر«قافیه اند» و ردیف نداریم)

انسان ها در اقرار به خدایی او، همفکر هستند امّا از شناختِ ذاتِ خداوند،

 ناتوان می باشند./ کُنهِ ماهیتش: حقیقتِ ذاتش/ الهیتش: خداوندی/ فرومانده: ناتوان، عاجز/

آرایه: جهان(مجازاً مردم جهان، انسان ها)/ فروماندن(کنایه از ناتوانی و بیچارگی)/

نکته دستوری: نهاد(جهان)/ مسند(متّفق)/ متمّم(الهیتش، کُنه ماهیتش)

بشر، ماورای جلالش نیافت/ بَصَر مُنتهای جمالش نیافت(جلالش و جمالش«قافیه اند»و واژه ی «نیافت» ردیف)

انسان، موجودی را، بزرگتر، باعظمت تر و زیباتر از خداوند ندید.(انسان ها حقیقت جلال و جمال

خداوند را درک نمی کنند)/ بشر: انسان/ جلال: بزرگی/جمال: زیبایی/ بصر: بینایی، بینش، چشم/

منتها: به پایان رساننده، آخِر/ آرایه: دو جناس ناقص اختلافی درحرف وسط(جلال، جمال)و (بشر، بصر)/

تشخیص(مصراع دوم) / ترصیع /  نکته دستوری: مفعول(ماورا، مُنتها)

تأمّل درآیینه ی دل کنی/صفایی به تدریج، حاصل کنی(دل و حاصل«قافیه اند»و واژه ی«کنی»ردیف)

اگر به درونِ خودت(به دل) بیشتر توجّه کنی، کم کم، وجودت پاک می شود./ صفا: پاکی/

نکته دستوری: قید(به تدریج)/ متمّم(آیینه)/ ترکیب اضافی(آیینه ی دل)/ مفعول(صفایی)/

آرایه: اضافه تشبیهی(آیینه ی دل)

10ـ مُحال است که سعدی راهِ صفا/ توان رفت جز بر پی مصطفی(صفا و مصطفی«قافیه اند» و ردیف نداریم)

راه[ ای] سعدی، پاک شدن از آلودگی ها، جز با پیروی از شیوه ی پیامبر(ص) غیرممکن است./

مصطفی: برگزیده/ مُحال: غیرممکن/ مَحال: جمع محل(چهارمَحال و بختیاری)/

مِحال: حیله و مکر و فریب/

نکته دستوری: سعدی(منادا) و حرف ندا [ای] محذوف است/

تخلّص(سعدی) به اسم شاعر« سعدی» در بیت آخر « تخلّص» گویند.

بیتِ آغازِ فصل اوّل(زیبایی آفرینش) ـ شاعر: هاتف اصفهانی؛ قالب شعر: ترجیع بند؛ صفحه ی 11 فارسی هشتم

چشم دل باز کن که جان بینی/آنچه نادیدنی است،آن بینی(جان و آن«قافیه اند» و واژه ی«بینی»ردیف اند)

از راهِ دل وعرفان(بصیرت)، خداوند را ببین. حقیقت هایی را که با چشم ظاهری و مادّی

نمی توان ببینی، از راهِ دل، درک می کنی./ جان: منظورخداوند/ آرایه: واج آرایی(ن) /

مراعات نظیر(چشم، دل، جان)/ تشخیص یا اضافه ی استعاری(چشمِ دل)/

جناس ناقص افزایشی در حرف اوّل(جان، آن)/ * مفعول(چشم دل، جان، آن)

درس اوّل(پیش از اینها) از کتاب: به قول پرستو ـ شاعر: زنده یاد قیصرامین پور؛ قالب شعر: مثنوی؛ صفحه ی 12 و13 فارسی هشتم

پیش از این ها فکر می کردم خدا/ خانه ای دارد میانِ ابرها(خدا و ابرها«قافیه اند» و ردیف نداریم)

در گذشته فکر می کردم که خدا در میان ابرها خانه دارد و زندگی می کند. /

نکته دستوری: نهاد(خدا)/ مفعول(خانه ای)/ قید(مبان ابرها)/

مثل قصر پادشاه قصه ها/ خشتی از الماس و خشتی از طلا(قصه ها و طلا«قافیه اند» و ردیف نداریم)

آجرهای خانه اش مانند قصر پادشاهِ قصّه ها، از الماس و طلا، ساخته شده است. /

آرایه: تشبیه(خانه ی خدا مثل قصر پادشاه)/ مراعات نظیر(الماس، طلا)/ واج آرایی(مصوّت ـِ)/

نکته دستوری: متمّم(قصر)

پایه های برجش از عاج و بلور/ بر سر تختی نشسته با غرور(بلور و غرور«قافیه اند» و ردیف نداریم)

ستون و پایه هایِ برج هایش از عاج و بلور ساخته شده و بر تختی با غرورِ بسیارنشسته است./

آرایه: از عاج و بلور بودن(کنایه از باارزش بودن و قیمتی بودن)/ نکته دستوری: نهاد(پایه های برجش)/

متمّم(سر، غرور)

ماه برق کوچکی از تاج او/ هر ستاره پولکی از تاج او(کوچکی و پولکی«قافیه اند» و عبارتِ «از تاجِ او»ردیف اند)

[فکرمی کردم] ماه، نور کوچکی از تاج خداست و ستاره ها در واقع، پولک های براّق تاج خدا هستند./

آرایه: مراعات نظیر(ماه، ستاره) / تشبیه(ماه به برق، ستاره به پولک)

رعد و برق شب طنین خنده اش/سیل و طوفان نعره ی توفنده اش(خنده اش و توفنده اش«قافیه اند»و ردیف نداریم)

رعد و برق ترسناک، صدای خنده ی خداوند است و سیل و طوفان، همان فریاد بلند و

وحشتناک او می باشد./ طَنین: صدا / برق: آذرخش، صاعقه، آتشه(نام فارسی آن«آذرخش») /

رعد: به صدای ابرها گویند(نام فارسی آن«آسمان غُرمبِه»)

واژه ی هم آوا(طوفان: باد و طوفان ـ توفان: توفَنده، محکم)/ واژه ی دو املایی(طوفان)

هیچ کس از جای اوآگاه نیست/ هیچ کس را در حضورش راه نیست(آگاه و راه«قافیه اند» و واژه ی «نیست» ردیف)

هیچ کس نمی داند که او در کجا زندگی می کند و هیچ کس هم اجازه ی دیدن او را ندارد./

نکته دستوری: متمّم(هیچ کس در مصراع دوم) حرف اضافه(را به معنی برای)/

فعل غیر اسنادی(نیست در مصراع دوم به معنی وجود ندارد)/ مسند(آگاه) / نهاد(راه) /

آرایه: راه نیست(= راه ندارد) کنایه از پذیرفته نشدن / تکرار(هیچ کس)

7 آن خدا، بی رحم بود و خشمگین/ خانه اش در آسمان، دور از زمین(خشمگین و زمین«قافیه اند» و ردیف نداریم)

آن خدایی که من در ذهنم داشتم، بسیارسنگدل و عصبانی بود. او در آسمان خانه داشت

و از مردم دور بود./ آرایه: تضاد و مراعات نظیر(آسمان، زمین)

بود، امّا در میان ما نبود/ مهربان و ساده و زیبا نبود(ما و زیبا«قافیه اند» و واژه ی«نبود»ردیف)

خدا وجود داشت اما از ما دور بود. او مهربان و صمیمی و زیبا نبود./

نکته دستوری: فعل غیر اسنادی(بود و نبود در مصراع اوّل به معنی وجود داشتن)/

فعل اسنادی(بود در مصراع دوم)/ مسند(زیبا) / آرایه: تضاد(بود، نبود)

در دل او دوستی جایی نداشت/ مهربانی هیچ معنایی نداشت(جایی و معنایی«قافیه اند» و واژه ی«نداشت» ردیف)

در وجودِ او، عشق و دوستی جا نداشت و نسبت دادن مهربانی و محبّت به او بی معنی بود. /

نکته دستوری: مفعول(جایی، هیچ معنایی)

10ـ هر چه می پرسیدم از خود از خدا/ از زمین از آسمان از ابرها(خدا و ابرها«قافیه اند» و ردیف نداریم)

هرچه از دیگران درباره ی خودم، خدا، زمین و آسمان می پرسیدم،/ آرایه: واج آرایی(ز)/

تضاد و مراعات نظیر(آسمان، زمین) * پنج متمّم(خود، خدا، زمین، آسمان، ابرها)/ مفعول(هرچه)/

بیت موقوف المعانی

11ـ زود می گفتند این کار خداست/پرس و جو از کار او کاری خطاست(خداست و خطاست«قافیه اند» و ردیف نداریم)

 زودمی گفتند که این کارها مربوط به خدا، است و پرسیدن درباره ی کارِ خدا، اشتباه است. /

خطاست: اشتباه، نادرست/ زود: سریع، تند/ آرایه: تکرار(کار)/ واج آرایی(ک و ر)/

جناس ناقص افزایشی در حرف آخر(کار،کاری) / * نهاد(این)/ مسند(کارخدا)/ مرجع ضمیرِاو(خدا) /

قید(زود)/ مفعول(عبارت بعد از می گفتند این کارِ خداست...)

12ـ نیّت من در نماز و در دعا/ ترس بود و وحشت از خشم خدا(دعا و خدا«قافیه اند» و ردیف نداریم)

قصد من از خواندن و دعا کردن، فقط به خاطر ترس و وحشت از خشم خدا بود.

(می ترسیدم که خدا ازمن عصبانی بشود)/ وحشت:ترس، نگرانی/ نیّت: قصد/

آرایه: مراعات نظیر(نماز، دعا) و (ترس، وحشت، خشم)

13ـ پیش از این ها خاطرم دلگیر بود/از خدا در دلم این تصویر بود(دلگیر و تصویر«قافیه اند»و واژه ی«بود»ردیف)

درگذشته(قبلاً) من، همیشه ناراحت و غمگین بودم و فکر می کردم خدا همیشه به این شکل

خشمگین و بی رحم و نامهربان است./ * فعل اسنادی(بود در مصراع اوّل)/ مسند(دلگیر) /

فعل غیر اسنادی (بود در مصراع دوم به معنی وجود داشتن)/ نهاد(خاطرم، این تصویر)/ متمّم(خدا، ذهنم)

14ـ تا که یک شب دست در دست پدر/ راه افتادیم به قصدِ یک سفر(پدر و سفر«قافیه اند» و ردیف نداریم)

تا این که یک شب به همراه پدرم به قصد یک سفر، حرکت کردم./

* [من] نهاد محذوف / قیدزمان(یک شب) / قیدحالت(دست در دستِ پدر)

15ـ در میان راه در یک روستا/ خانه ای دیدیم خوب و آشنا(روستا و آشنا«قافیه اند» و ردیف نداریم)

در میان راه، به یک روستایی رسیدیم و در آن جا خانه ای را دیدیم که بسیار خوب بود و برای ما آشنا بود./

* مفعول(خانه ای) / دو ترکیب وصفی(خانه ای خوب و آشنا) / واژه دوتلفّظی(آشنا)

16ـ زود پرسیدم پدر، اینجا کجاست؟/ گفت: اینجا خانه ی خوب خداست(کجاست و خداست«قافیه اند» و ردیف نداریم)

زود پرسیدم [ای] پدر، این جایی که ما آمدیم، کجاست؟

[پدر] جواب داد: این جا، خانه ی خوب (= مسجد) است./

* پدر(منادا) و حرف ندا [ای] محذوف است/ نهاد(اینجا)/ مسند(کجا)/

گروه مسندی(خانه ی خوب خدا) / صفت(خوب) / مضاف الیه(خدا)

17ـ گفت: اینجا می شود یک لحظه ماند/ گوشه ای خلوت، نمازی ساده خواند(ماند و خواند«قافیه اند» و ردیف نداریم)

گفت: « در این جا، می توان، لحظه ای را در گوشه ای تنها شد و از روی صداقت،

نماز خواند و با خدا راز و نیاز کرد.»/نماز ساده: نمازی که از ظاهرپرستی دور باشد./

* مفعول و ترکیب وصفی(نمازی ساده) / ترکیب وصفی و قیدمکان(گوشه ای خلوت) /

قیدمکان(اینجا) / قیدزمان(یک لحظه)

18ـ با وضویی دست ورویی، تازه کرد/با دل خودگفت وگویی، تازه کرد(دست و رویی وگفت وگویی«قافیه اند»و«تازه کرد»ردیف)می توان با وضوگرفتن دست و روی خود را شاداب کرد واز راهِ دلِ خود با خدا حرف زد. /

آرایه: تشخیص(با دل خود گفت و گویی تازه کرد) / * متمّم و ترکیب اضافی(دل خود)

19ـ گفتمش پس آن خدای خشمگین/ خانه اش اینجاست؟اینجا در زمین؟(خشمگین و زمین«قافیه اند» و ردیف نداریم)

به پدرم گفتم: پس آن خدای خشمگین، خانه اش همین جاست؟ در زمینی که ما

هستیم، خانه دارد. / * متمّم(ش در گفتمش به او گفتم)

20ـ گفتآری خانه ی او بی ریاست/ فرش هایش از گلیم و بوریاست(بی ریاست و بوریاست«قافیه اند» و ردیف نداریم)

پدر گفت: درست است، خانه ی خدا از دورویی و ظاهرپرستی، دور است.

فرش های خانه اش از گلیم و حصیر ساده است.  / آرایه: مراعات نظیر(فرش، گلیم، بوریا) /

* شبه جمله(آری)

21ـ مهربان و ساده و بی کینه است/مثل نوری در دل آیینه است(بی کینه و آیینه«قافیه اند»و واژه ی «است»ردیف)خداوند، مهربان و صمیمی است و از دشمنی و انتقام، دور می باشد و مانند نوری در

دل انسان های خوب قرار دارد./ آرایه: تشخیص(دلِ آیینه)/

تشبیه([خدا] مثلِ نوری در آیینه مهربان و ساده و بی کینه)/ آیینه(نماد: وجود انسان) /

* گروه مسندی(مهربان و ساده و بی کینه)/ متمّم(نوری)/ واژه دو املایی(آیینه) /

22ـ عادت او نیست خشم و دشمنی/نام او نور و نشانش روشنی»(دشمنی و روشنی«قافیه اند» و ردیف نداریم)

خدا خشمگین نمی شود و با کسی دشمنی نمی کند. خدا نور و روشنایی است که وجودِ آدمی را

پاک می سازد./ آرایه: واج آرایی(ش) /

تلمیح(آیه: الله نورالسموات والارض: خداوند، نور آسمان ها و زمین است)

23ـ تازه فهمیدم، خدایم این خداست/ این خدای مهربان و آشناست(خداست و آشناست«قافیه اند» و ردیف نداریم)

تازه، متوجّه شدم که خدای من، این خدای مهربان و آشنا است./ واژه دوتلفّظی(آشنا، مهربان)

24ـ دوستی از من به من نزدیک تر/از رگ گردن به من نزدیک تر(من وگردن«قافیه اند»وعبارت«به من نزدیک تر»ردیف)

خدا تنها دوستی است که به من بسیار نزدیک است حتّی از رگِ گردنم به من نزدیک تر می باشد./

آرایه: تکرار(نزدیک تر)/ تلمیح(آیه: وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ: ما به او از رگ گردن، نزدیک تریم)

25ـ می توانم بعد از این با این خدا/ دوست باشم دوست ،پاک و بی ریا(خدا و بی ریا«قافیه اند» و ردیف نداریم)

من بعد از این، می توانم با این خدای پاک و به دور از دورویی، دوست باشم.

ای نامِ نکویِ تو، سر دفتر دیوان ها/ وی طلعتِ روی تو، زینت دِه عنوان ها(دیوان ها و عنوان ها «قافیه اند» و ردیف نداریم)

ای خدایی که نامِ خوبِ تو، سرآغاز تمام کتاب ها است و چهره ی درخشان تو، زینت بخش(زیباکننده ی)

هر عنوانی است./ طلعت: درخشندگی/ دیوان ها: کتاب های شعرِشاعران

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۵/۲۴
طاهره مسجدی ـ دبیر ادبیات(تکمیلی ششم و دبیرستان دوره دوم)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی