گنجینه ی شعر و ادب(تکالیف مدرسه: 1402 ـ 1401)

دبیر ادبیات و نگارش پایه ششم تا دوازدهم، مطالعات اجتماعی هفتم، تفکّر و سبک زندگی هفتم و هشتم؛ ناحیه 2، 3، 4، 5 شهرستان اصفهان

گنجینه ی شعر و ادب(تکالیف مدرسه: 1402 ـ 1401)

دبیر ادبیات و نگارش پایه ششم تا دوازدهم، مطالعات اجتماعی هفتم، تفکّر و سبک زندگی هفتم و هشتم؛ ناحیه 2، 3، 4، 5 شهرستان اصفهان

شاعر دوره ی صفوی «نَظیری نیشابوری»:
درس ادیب اگر بُوَد زمزمه ی محـبّتی
جمعه به مکتب آوَرَدطفلِ گُـریـزپای را
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این وبلاگ، برای اطلاع رسانی و در راستای
اهداف آموزش و پرورش ایجاد شده است.

هدف از مطالب این وبلاگ، راهنمایی و کمک
به دانش آموزان عزیز، در فراگیری بهتر مطالب
کتب درسی است.

سعی می کنم در اسرع وقت، نظرات و ... را
پاسخ بدهم.

با آرزوی سربلندیِ تمام دانش آموزان عزیزم
(مسجدی ـ دبیر ادبیات و نگارش)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✅دبیر ادبیات و نگارش ششم تا دوازدهم
✅دبیر تخصصی رشته ادبیات و علوم انسانی
یعنی درس علوم و فنون ادبی1 و 2 و 3
دهم، یازدهم و دوازدهم رشته ی انسانی
✅دبیر تفکّر و سبک زندگی هفتم و هشتم
✅دبیر مطالعات اجتماعی پایه هفتم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شعر زیر از زنده یاد ایرج میرزا:

1 ـ گفت استاد مَبَر درس از یاد
یاد باد آنچه مرا گفت استاد

2 ـ یاد باد آنکه مرا یاد آموخت
آدمی نان خورد از دولت یاد

3 ـ هیچ یادم نرود این معنی
که مرا مادرِ من نادان زاد

4 ـ پدرم نیز چو استادم دید
گشت از تربیت من آزاد

5 ـ پس مرا منّت از استاد بود
که به تعلیم من اُستاد اِستاد

6 ـ هر چه دانست بیاموخت مرا
غیر یک اصل که ناگفته نهاد

7 ـ قدرِ استاد نکو دانستن
حیف استاد به من یاد نداد

8 ـ گر بمردست ،روانــــش پر نور
ور بود زنده ، خدایش یار باد !
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شعر زیر از مهدی فرجی:
به پای خودمان
1ـ خوب و بد هر چه نوشتند به پای خودمان
انتخابی است که کردیم برای خودمان

2ـ این و آن هیچ مهم نیست چه فکری بکنند
غم نداریم، بزرگ است خدای خودمان

3ـ بگذاریم که با فلسفه شان خوش باشند
خودمان آینه هستیم برای خودمان

4ـ ما دو رودیم که حالا سر دریا داریم
دو مسافر یله در آب و هوای خودمان

5ـ احتیاجی به در و دشت نداریم اگر
رو به هم باز شود پنجره های خودمان

6ـ من و تو با همه ی شهر تفاوت داریم
دیگران را نگذاریم به جای خودمان

7ـ دیگران هر چه که گفتند بگویند،بیا
خودمان شعر بخوانیم برای خودمان

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۱ ارديبهشت ۰۱، ۱۷:۲۳ - A
    عالی

ستایش ـ شاعر: سنایی غزنوی؛ قالب شعر: غزل؛ صفحه 9 فارسی نهم                     

* ستایش(اسم غیرساده وندی و اسم مصدر⬅ (اسم مصدر: (بُن فعل) + ی حرف میانجی+ ـِ ش = ستایش)           

  

ستایش ـ شاعر: سنایی غزنوی؛ قالب شعر: غزل؛ صفحه 9 فارسی نهم                     

* ستایش(اسم غیرساده وندی و اسم مصدر⬅ (اسم مصدر: (بُن فعل) + ی حرف میانجی+ ـِ ش = ستایش)              

ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی/نروم جز به همان ره که توام راه نمایی(خدایی و نمایی«قافیه اند»و ردیف نداریم)

[تعداد جمله:6] معنی: ای خداوند(فرمانروای جهانِ هستی) تنها تو را ستایش می کنم زیرا تو پاک[هستی]

و سزاوار خدایی [هستی] تنها به راهی می روم که تو به من نشان می دهی. (کاملاً مطیع تو هستم)

* مخفّفِ فعل هستی(پاکی، خدایی، راه نمایی)   * مخفّف(ره: راه)      * که: زیرا(حرف ربط)

* مَلِک: پادشاه؛ جمع آن مُلوک(در اینجا منظور خداوند)    * مِلک: زمین متعلّق به شخص؛ جمع آن اَملاک  

* مُلک: فرمانروایی، پادشاهی، عظمت؛ جمع مکسّر ندارد. جمع آن مُلک ها  * مَلَک: فرشته؛ جمع آن ملائک یا ملائکه         * مملکت: کشور، سرزمین، جمع آن مَمالِک      * ذکر: یاد کردن، در اینجا یعنی ستایش

* منادا(ملک)  * حرف ندا(الف) * مفعول(ذکر)     * توام راهنمایی را به دو صورت می‌شود معنی کرد:

1ـ که تو راهنمایِ من هستی⬅ [* تو: نهاد * راهنما: مسند * ام(من): مضاف الیه * یی: مخفف «هستی»]

2ـ که تو به من راه را نمایی(نشان دهی) ⬅ [* تو: نهاد  * ام(من): متمم  * راه: مفعول  * نمایی: فعل]

* ضمیرگسسته دوم شخص مفرد(تو)  * مرجع ضمیر(خداوند)  * مسند(پاک، خدا، راه نما)  * مفعول(ذکر) 

* متمّم و ضمیر پیوسته اوّل شخص مفرد آمده است(اَم = راه را به من ⬅ در توام)       * مضاف الیه(توام)     

* گروه اسمی(همان ره)   * هسته(ره)   * وابسته پیشین؛ صفت اشاره(همان)   * فعل مضارع منفی(نروم) 

* مضاف الیه و متمّم(اَم = توام راه نمایی⬅راهنمای من)  آرایه: تلمیح(مصراع اوّل به آیه قرآن «الحمدلله ربّ العالمین» و مصراع دوم به آیه: اهدنا الصراط المستقیم، صراط الّذین انعمت علیهم) * مَلِک(استعاره از خداوند)  

* مراعات نظیر(ملکا، ذکر، خدا) و (ره، راهنمایی) * واج آرایی(صامت ک و مصوت  آ  و  ی )    * تکرار(تو)

ابوالمجد مجدود بن آدم سنایی غزنوی یا حکیم سنایی: شاعر و عارف قرن 5 و 6 هجری بود. از بزرگ‌ترین صوفیان و شاعران قصیده‌گو و مثنوی‌‌سرای زبان پارسی است که برخی معتقدند که او برای نخستین بار عرفان را به صورت جدی وارد شعر فارسی کرد. آثارش: دیوان اشعار، حدیقة الحقیقه، سیرالعباد الی المعاد، کارنامه ی بلخ، طریق التحقیق.

شعر «به نام خداوند جان و خرد» از کتاب: شاهنامه ـ شاعر: فردوسی؛ قالب شعر: مثنوی؛ صفحه 10 فارسی نهم

1ـ به نام خداوندِ جان و خرد/کَزین برتر اندیشه، برنگذرد(خرد و برنگذرد«قافیه» و ردیف نداریم) [تعدادجمله:3] معنی: به

نام خداوندی[آغاز می کنم، شروع می کنم] که آفریننده ی روح و اندیشه ی انسان[است] زیرا فکر انسان، فراتر

از  نمی تواند برود.(به ذهن و اندیشه ی انسان سخنی بالاتر از این خُطُور نمی کند که سخنش را با نام خدایی

آغاز کند که به انسان جان و خرد بخشیده است) * انسان ها بیشتر از این نمی توانند، عظمت و حقیقت خداوند

را درک کنند.    * خدا: امروزه یعنی پروردگار اما در قدیم به معنیِ صاحب و مالک چیزی؛ هنوز هم در واژه ی

ناخدا و کدخدا  این اصطلاح می آید. ناخدا به معنی صاحب ناو(کِشتی بان) است که به مرور زمان(و) در ناو خدا حذف شد و به  ناخدا  تبدیل شد. کدخدا یعنی خداوند دهکده(از زمان سعدی به بعد خداوند در معنیِ پروردگار)

* خرد: عقل، دانایی، اندیشه، فکر    * برگذشتن: عبور کردن، بالاتر رفتن    * فعل غیرساده پیشوندی(برنگذرد)

* نهاد(اندیشه در مصراع دوم نهاد) * صفت تفضیلی(برتر) * گروه اسمی(خداوند جان و خرد) * هسته(خداوند)        

* وابسته پسین؛ مضاف الیه(جان)       * واو عطف(واو)     * معطوف(خرد)       * مخفّف(کزین: که از این)

آرایه: مراعات نظیر(جان، خرد، اندیشه) * ایهام(خداوند: 1ـ آفریننده 2ـ وند در خداوند دو معنا دارد. اگر در

معنی الله به کار رود وند مفهوم توصیف دارد و اگر در معنی صاحب به کار رود در معنی شباهت است)

2ـ خداوندِ نام و خداوندِ جای/خداوندِ روزی دهِ رهنمای(جای و رهنمای«قافیه اند» و ردیف نداریم) [تعدادجمله:2]

معنی: خداوندی که صاحب نام ها و مکان ها[است] خدایی که  روزی دهنده و هدایت کننده ی آن هاست.

* نام: اسامی انسان‌ها و تمام موجودات         * خداوندِ جای: برای خدا، جا و مکان متصوّر نیست.

* جای: مکان     * خدا: پروردگار، صاحب، دارنده     * ترکیب وصفی(خداوندِ روزی ده، خداوند رهنمای)       
آرایه: تکرار(خداوند)  * رهنمای(تلمیح به «والله یَهدی مَن یشاء» هدایتگری خداوند)  * روزی ده(تلمیح به «هُوَ الرزّاق» رزّاق بودن خداوند)    * خداوند نام(تلمیح به 1ـ دعای«جوشن کبیر» که در آن جا هزار و یک اسم و صفت الهی آمده 2ـ حدیثِ «إنَّ للّه تِسعَه و تِسعینَ إسماً» که نود و نه مورد اسم و صفت الهی آمده)

* واج آرایی(صامت خ و ن )     

3ـ خداوندِ کیوان و گَردان سپهر/فروزنده ی ماه و ناهید و مهر(سپهرو مهر«قافیه اند» و ردیف نداریم) [تعدادجمله:2]

معنی: خداوند صاحب سیاره ی کیوان و آسمان گردنده [است] و روشنی بخش ماه و زهره و خورشید [است]

* افلاک هفتگانه(قمر، عطارد، ناهید، خورشید، مریخ، مشتری، زحل)        * ناهید: زهره، از افلاک هفتگانه   *کیوان: زحل، نام یکی از افلاک هفتگانه است.(کی+ وان=پاسبان فلک)   * مِهر: خورشید، از افلاک هفتگانه  

* گردانْ سپهر به معنی آسمان گردنده و چرخان است. مردم در روزگاران گذشته از روی حرکت ستارگان

در آسمان فکر می کردند که آسمان همیشه در حال چرخش است.          * فروزنده: روشن کننده  

* ترکیب وصفی مقلوب(گَردان سپهر)                   * سه بار واو عطف(واو در هر دو مصراع)

آرایه: مراعات نظیر(کیوان، سپهر، ماه، ناهید، مهر)   * مهر(نماد «حقیقت» درآیین میترائیسم بوده است)  

4ـ به بینندگان،آفریننده را/ نبینی، مَرَنجان دو بیننده را(آفریننده و بیننده«قافیه»و دو واژه ی«را»ردیف) [تعدادجمله:2] معنی: با چشمان و وجود جسمانی و مادّی نمی توان خدا را درک کرد پس برای این کار بیهوده به چشمانت زحمت مده. * بیننده: چشم  * بینندگان: جمعِ بیننده، چشمان  * دو بیننده: دو چشم   * متمّم(بینندگان)     

* ترکیب وصفی و گروه مفعولی(دو بیننده)   * هسته مفعول(بیننده)  * وابسته پیشین؛ صفت شمارشی(دو)

* مفعول(آفریننده) * مرنجان: اذیت نکن(فعل امر منفی یا نهی) * فعل مضارع منفی دوم شخص مفرد(نبینی)

آرایه: واج آرایی(صامت ن )     * تلمیح(به آیه: لا تُدرِکهُ الاَبصار و هُو یُدرِکُ الابصارُ: چشم ها او را نمی‌بینند؛

ولی او همه چشم ها‌ را می‌بیند.⬅ اعتقاد شیعیان نمی‌توان خدا را به چشم سر و وجود مادی درک کرد و دید)

5ـ نیابد بدو نیز ، اندیشه راه/که او برتر از نام و از جایگاه (راه وجایگاه«قافیه اند»و ردیف نداریم) [تعدادجمله:2] معنی: فکر و اندیشه آدمی نمی تواند آنگونه که شایسته ی خداوند است او را بشناسد چون ذات پروردگار فراتر از نام ها

و مکان ها[است]     * مفهوم: نامحدود در محدود نمی گنجد. انسان ها نمی توانند عظمت خداوند را درک کنند. (سعدی این مفهوم را در بیتی آورده: بشر ماورایِ جلالش نیافت/ بَصَر منتهایِ جمالش نیافت)    * جایگاه: مکان  

* برتر: بالاتر      * مخفّف(بدو: به او)       * بدو: به او(حرف اضافه + متمّم)        * نهاد جمله اوّل(اندیشه)     

* نهادجمله دوم(او در مصراع دوم)             * گروه مسندی(برتر از نام و از جایگاه)        * هسته مسند(برتر)   * فعل منفی(نیابد)       * حرف اضافه(از)       * متمّم(نام، جایگاه)      * حرف ربط(نیز، که)

آرایه: نیابد بدو نیز اندیشه راه(تلمیح به حدیثِ پیامبر(ص) ما عرفناک حق معرفتک آنگونه که شایسته توست تو را نشناخته ایم)  * راه نیافتن اندیشه(کنایه از درک نکردن اندیشه و خرد، ناتوانی و سردرگمی، نشناختن)

6ـ ستودن نداند کس او را چو هست/میان بندگی را ببایَدت بست(هست و بست « قافیه اند»و ردیف نداریم)

[تعدادجمله:3] معنی: هیچ کس نمی تواند خداوند متعال را آن گونه که شایسته ی درگاه اوست، ستایش کند پس تو بایدکمر بندگی و اطاعت از او(خداوند) را به میان بندی و در بندگی و عبادت او تلاش کنی.

* مفهوم: وظیفه ی ما میان ما و خدا، فقط «بندگی» است.  * ستودن: ستایش کردن(مصدر)  * میان: کمر

* نداند: نمی‌تواند(دانستن در قدیم به معنای توانستن نیز به کار می‌رفته است)        * فعل منفی(نداند) 

* ببایدت: بر تو لازم است، ت ضمیر پیوسته دوم شخص مفرد است. در خواندن این واژه دقت شود که به خاطر حفظ آهنگ و ریتم شعر، حرف «د» خوانده نشود. (به صورت «ببایَت» بخوانید)        * نهاد(کَس)

آرایه: میان بستن(کنایه از آماده شدن برای انجام کاری)   * میان، بندگی را ببایدت بست(کنایه از آماده شدن برای بندگی خدا)   * واج آرایی(صامت ب )  * جناس ناهمسان اختلافی درحرف اوّل(بست، هست) 

7ـ توانا بود هر که دانا بود/ز دانش دل پیر برنا بود (دانا و برنا «قافیه اند» و دو واژه ی« بود» ردیف) [تعدادجمله:3] معنی: هرکس دانش کسب کند در زندگی موفق است. به وسیله ی دانش، دل انسان پیر، جوان می شود.

* مفهوم: هرکس دانا باشد، توانایی انجام کارها را دارد.  * مخفّف(زِ: از)  * حرف اضافه(ز)  * متمّم(دانش)

* نهادجمله اوّل و دوم(هر که)     * نهادجمله سوم(دلِ پیر)      * مسند(توانا، دانا، بُرنا)   * فعل اسنادی(بود)  

* هرکه: هرکسی که(هر: همیشه صفت مبهم است) * صفت جانشین اسم(پیر) منظور[انسان] پیر بوده است.        

* بُرنا: جوان   آرایه: تضاد(بُرنا و پیر)

حکیم ابوالقاسم فردوسی(411ـ 329): شاعر معروف دوره ی غزنویان(اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم

411ـ 329) در ایران روز 25 اردیبهشت، روز بزرگداشت فردوسی است. اثر معروف شاهنامه(نامه ی باستان)

را به نظم درآورد. وقایع کتاب شاهنامه سه دوره است: 1) دوره نخستین و اساطیری: آغاز تمدّن بشری و ظهور کشاورزی و آموختن رسم و راه فراهم آوردن خوراک و پوشاک و بافتن و ساختن و داستان ضحّاک و قیام کاوه

و فریدون، با شتاب می گذرد.2) دوره پهلوانی: پیدا شدن سام و زال و رستم و عصر کیکاووس و کیخسرو و

جنگ های بسیارِایران و توران(دلاوری های رستم در این دوره بود)3) دوره تاریخی: با روی کار آمدن«بهمن»

که به نام اردشیر هم خوانده می شود آغاز می شود و حوادث دوره ی اشکانی و ساسانی در این دوره مطابقت

دارد و شاهنامه با حمله ی تازیان(اعراب در زمان عمر) به ایران پایان می پذیرد.    

              ـ بسی رنج بردم در این سال سی           عجم زنده کردم بدین پارسی        

              ـ برافراشتم  از  نظم  کاخی بلند              که  از باد و باران نیابد گَزَند (حکیم ابوالقاسم فردوسی)


بیتِ آغازِ فصل اوّل(زیبایی آفرینش) ـ شاعر: امام خمینی(قُدِّسَ سِرُّهُ)؛ صفحه 11 فارسی نهم    

دیده ای نیست نبیند رخ زیبای تو را/نیست گوشی که همی نشنودآوای تو را (زیبای و آوای«قافیه» و تو را «ردیف»)

[تعدادجمله:4] معنی: چشمی وجود ندارد که چهره ی زیبای تو را نبیند و هیچ گوشی وجود ندارد که صدای تو را نشنود.   * مفهوم: به هرطرف که روکنی خدا را می بینی به شرطی که خوب ببینیم و خوب بشنویم.

تمام دنیا جلوه های خداوند هستند. آثار و نشانه های تو قابلِ درک و شناخت هستند.    * صدا: آوا  

* نیست: وجود ندارد(فعل غیراسنادی یا خاص)  * شکل قدیم فعل ماضی استمراری منفی(همی نشنود)     

آرایه: تناسب(دیده، رخ، گوش)

امام خمینی(قُدِّسَ سِرُّهُ)؛ در سال 1281هجری شمسی در خمین به دنیا آمد. مقدمات علوم را در زادگاه خود آموخت و علوم اسلامی را نزد(پیش) استادانی چون حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی فراگرفت. امام در سال 1341 مبارزه ی خود را در مقابل شاه و بیگانگان آغاز کرد و در 15 خرداد 1342 دستگیر و زندانی شد و سپس به ترکیه و نجف تبعید گردید. ایشان تا سال 1357 در حوزه ی علمیه ی نجف به تدریس، تألیف کتاب و مبارزه با شاه و کشورهای استعمارگر پرداخت. در همین سال انقلاب اسلامی را به پیروزی رسانید. امام سرانجام در شب چهاردهم خرداد ماه 1368 درگذشت.

درس اوّل(آفرینش همه تنبیه خداوند دل است) از کتاب: کلیّات سعدی، بخش قصاید ـ شاعر: سعدی؛ قالب شعر: قصیده؛ صفحه 12 و13 فارسی نهم

سعدی(مُشرف الدّین یا مُصلح الدّین): نویسنده و شاعر قرن7 * کلیّات سعدی(در یک جلد): کُل آثار سعدی است.

* در ایران روز یکم اردیبهشت ماه روز بزرگداشت سعدی است.   * سعدی در شیراز به کسب علم پرداخت و

سپس به بغداد رفت و در مدارس نظامیّه ی بغداد به تحصیل مشغول شد. آثار: بوستان، گلستان، غزلیات، قصاید(فارسی و عربی)، قطعات، رُباعیات، ترجیعات، مفردات، اشعار عربی، مجالس خَمسه و ...

* کتاب(بوستان یا سعدی نامه) ⬅ در سال655 در دَه باب؛ به نظم(قالب: مثنوی؛ موضوع: حکمت، اخلاق و تربیت) و بر وزن شاهنامه ی فردوسی سروده شد. دَه باب(فصل)کتاب بوستان:1) عدل2) احسان3) عشق 4) تواضع 5) رضا 6) ذکر 7) تربیت 8) شُکر 9) توبه 10) مناجات و ختم کتاب

* کتاب(گلستان) ⬅ در سال656 در 1مقدمه و 8باب؛ به نثر آمیخته به نظم(نوع نثر: مسجُع و فنّی) نگارش یافت. * 8باب(فصل)کتاب گلستان: 1) سیرت پادشاهان2) اخلاق درویشان3) فضیلت قناعت4) فواید خاموشی

5) عشق و جوانی6) ضعف و پیری7) تأثیر تربیت 8) آداب صحبت 

* کتاب های تقلیدی از گلستان(به شیوه ی گلستان نوشته شده): روضه خُلد(18باب) اثر مَجدِخوافی (قرن8)، بهارستان(8روضه یا باب و یک مقدمه و یک خاتمه) اثر جامی(قرن9)، مُنشَآت اثر قائم مقام فراهانی(دوره قاجار)، پریشان اثر قاآنی شیرازی(دوره قاجار)  

قالب شعر«قصیده»است. واژگانِ قافیه عبارتند از: «لیل و نهار، بهار، اقرار، دیوار، اَسرار، بردار، بیدار، خار، انار، نهار، هزار، شُکرگزار، کج رفتار» و «ردیف» ندارریم.

1ـ بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار/خوش  بوَد دامنِ صحرا و تماشای بهار [تعدادجمله:2] معنی: صبح زود که هنوز هوا کاملاً روشن نشده است و شب و روز با هم فرقی ندارند رفتن به دامن صحرا و تماشای بهار بسیارخوب است.

* در قدیم دو فصل بود: بهار و خزان(فصل بهار از 20 اسفند تا 20 شهریور بوده معادلِ همان بهار و تابستان امروزی و فصل خزان از 20 شهریور تا 20 اسفند بوده معادلِ همان پاییز و زمستان امروزی)    * لیل: شب * نهار: روز  * بامداد: صبح زود  * بود: باشد  * تفاوت نکردن لیل  و نهار: اشاره به مساوی(برابر) بودن طول شب و روز در سال دارد که دو بار اتّفاق می افتد:1ـ در آغاز بهار 2ـ در ابتدای پاییز     * صحرا: دشت  

* قیدزمان(بامدادی)  * نهادجمله اوّل(لیل و نهار)  * گروه نهادی در جمله دوم(دامن صحرا و تماشای بهار)

* گروه اسمی(دامنِ صحرا)    * هسته نهاد(دامنِ)    * وابسته پسین؛ مضاف الیه(صحرا)    * مسند(خوش)

* فعل مضارع اخباری(نکند = نمی‌کند)   * واو عطف(واو در هر دو مصراع)  * گروه معطوفی(تماشایِ بهار)

* معطوف(نهار)   * زِ(مخفّف از)   آرایه: دو تناسب(بامداد، لیل، نهار) و (صحرا، بهار)   * تضاد(لیل و نهار)

* جناس ناهمسان اختلافی درحرف اوّل(بهار، نهار)

2ـ آفرینش همه تنبیهِ خداوندِ دل است/دل، ندارد که ندارد به خداوند اِقرار [تعدادجمله:3] معنی: آفرینش و آفریده‌ های آن مایه ی بیداری انسانِ آگاه است و کسی که به وجود خداوند اعتراف نکند، ذوق و احساسی ندارد.

* دل در مصراع دوم: احساس و عاطفه  * خداوندِ دل: صاحبدل، انسان عارف  * آفرینش: آفریده های جهان

* تنبیه: آگاهی، آگاه کردن * اِقرار: اعتراف  * نهاد(آفرینش) * بدل(همه) * گروه مسندی(تنبیه خداوند دل)

* هسته مسند(تنبیه)  * وابسته پسین؛ مضاف الیه(خداوند)  * وابسته پسین؛ مضاف الیهِ مضاف الیه(خداوند)   * مضاف الیه(دل در مصراع اوّل) * مفعول(دل در مصراع دوم) * متمّم(خداوند در مصراع دوم) * مفعول(اقرار)  * واژه غیرساده از نوع وندی(آفرینش: آفرین + ـِ ش)      * ضمیر مبهم(که در مصراع دوم به معنی کسی که)

آرایه: جناس همسان(خداوند در مصراع اوّل یعنی صاحب، دارنده و در مصراع دوم به معنی پروردگار، خالق)   

* جناس ناهمسان اختلافی در حرف اوّل(که و به)    * دل(مجاز از انسان)  * واج آرایی(صامت  د  و   ن  )

* تکرار(خداوند)

3ـ  این همه نقشِ عجب، بر در و دیوار وجود/ هرکـه فکرت نکند، نقش بـُوَد بـر دیوار [تعدادجمله:3] معنی: این‌ همه نقش‌ها و پدیده‌های عجیب که در جهان هستی [وجود دارند] هرکس به آفریننده ی این‌ها فکر نکند، مانند عکسی بر روی دیوار، بی جان و بدون درک و احساس است.   * وجود: هستی  * عجب: عجیب و شگفت(صفت بیانی) 

* فکرت: فکر، اندیشه، تفکّر * ت در فکرت: از خود واژه است که نشانه ی مؤنث(زن) بودنِ واژه است و ضمیر پیوسته نیست. نویسندگان ایرانی در قدیم به پیروی از دستور زبان عربی، به آخرِ برخی از واژگان فارسی ت اضافه می کردندکه امروزه در زبان فارسی مذکر و مؤنث کاربردی ندارد. (در عربی: هر واژه یا مذکر است یا مؤنث و هرکدام یا حقیقی هستندیا مَجازی)   * دیوارِ وجود(ترکیب اضافی)   * نقشِ عجب(ترکیب وصفی)

آرایه: تضاد و تناسب(در، دیوار) * اضافه تشبیهی(دیوارِ وجود) * تشبیه(انسان بی فکر به نقّاشی روی دیوار) * نقش بر دیوار بودن(کنایه از نداشتن احساس)   * تکرار(نقش، دیوار)  * جناس ناهمسان اختلافی(بر، در

4ـ کوه و دریـا و درختان، همه درتسبیح اند/ نه همه مستمعی، فهم کند این اَسرار [تعدادجمله:2] معنی: کوه و دریا و درختان خدا را به پاکی یاد می‌کنند ولی هر شنونده‌ای این رازها را نمی‌فهمد.  * تسبیح: خدا را به پاکی یاد کردن

* مُستَمع: شنونده  * اسرار: ج سِر، رازها  * نهادجمله اوّل(کوه و دریا و درختان) * نهادجمله دوم(مستمع)

* گروه مفعولی(این اسرار)        * هسته ی مفعول(اسرار)        * وابسته پیشین؛ از نوعِ صفت اشاره(این)   

* نه کند: نمی کند(ویژگی دستور زبانِ قدیم: نه + فعل مثبت = فعل منفی)  * قیدتأکید(همه در مصراع اوّل) * صفت مبهم و وابسته پیشین(همه در مصراع دوم)         آرایه: مراعات نظیر یا تناسب(کوه، دریا، درختان)  

تلمیح(کل بیت اشاره دارد به آیه: یُسَبِّحُ لِلّه ما فی السَماوات و ما فی الارض؛ آنچه در آسمان ها و زمین است خدا را تسبیح می گوید) و (اشاره به آیه: و اِن مِن شیء اِلّا یُسبِّحُ بحَمدِه؛ هیچ موجودى نیست جز آنکه تسبیح و حمد او مى‌گوید)  * تشخیص(کوه و دریا و درختان در حال ستایش هستند)

5ـ خبرت هست که مرغان سحر می گویند:/آخَر ای خفته، سَر از خوابِ جهالت، بردار؟[تعدادجمله:4]معنی: آیا خبر داری پرندگانی که پرندگان سحری به هنگام صبح می گویند: ای انسان غافل، از بی خبری و نادانی رها شو.

* مرغان: پرندگان * مرغ سحر: بلبل * خفته: خوابیده(در اینجا غافل و بی خبر)  * خبرت هست: آیا خبرداری

* جهالت: نادانی    * ضمیرپیوسته دوم شخص مفرد(ـَ ت در خبرت)   * نهاد در جمله اوّل(ـَ ت در خبرت) 

* گروه نهادی در جمله دوم(مرغانِ سحر)  * حرف ندا(ای)  * منادا(خفته)  * نهاد جمله چهارم[تو] محذوف

* هسته نهاد(مرغ)  * وابسته پسین؛ نشانه های جمع(ان در مرغان)  * وابسته پسین از نوع مضاف الیه(سحر)  * گروه متمّمی و ترکیب اضافی(خوابِ جهالت)  * هسته متمّم(خواب)   * وابسته پسین؛ مضاف الیه(جهالت)

* مفعول(سر)   آرایه: اضافه تشبیهی(خوابِ جهالت)   * جناس ناهمسان افزایشی درحرف وسط(سر و سحر)

* واج آرایی(صامت س )  * تشخیص(مرغان سحر می گویند)  * مراعات نظیر یا تناسب(خواب، خفته، سحر)

* سر از خواب برداشتن(کنایه از آگاهی و بیداری)    * خروس(نمادِ بیداری) خاقانی خروس را خطیبِ سحر گوید. * خیّام مرغِ سحری(مرغِ سحر هم خروس و هم بلبل را گویند)  * مرغِ سحری(مجازاً همه ی پرندگان) 

6ـ تا کِی آخِر چو بنفشه، سَر غفلت در پیش؟/ حیف باشد که تو در خوابی و نرگس، بیدار [تعدادجمله:4] معنی: تا کی مانند بنفشه در غفلت و ناآگاهی به سر [می‌بری؟] حیف است که تو در خواب [باشی] و نرگس بیدار [باشد]

* چو: چون، مانند، مثل(حرف اضافه)  * بنفشه: نام گل(متمّم)  * غفلت: بی‌خبری   * حیف: افسوس، دریغ
آرایه: دو تشخیص(سر غفلت در پیش داشتنِ بنفشه و بیدار بودن نرگس)    * مراعات نظیر(بنفشه، نرگس)

* جناس ناهمسان اختلافی در حرف اوّل(در و سر)   * تشبیه(شباهت تو به بنفشه)   * تضاد(خواب، بیدار)

* تشخیص(گل نرگس بیدار) * سر غفلت در پیش داشتن(کنایه از غافل بودن، بی‌خبری)  * گل بنفشه(نماد غفلت و بی خبری) و گل نرگس(نماد بیداری و آگاهی)  * در ادبیات کهن ما «گل نرگس» نماد چشمان باز و بیدار و زیباست و «گل بنفشه» به دلیل ساقه ی خمیده اش مثل انسانی سر به زیر انداخته و قادر به دیدن نیست گل بنفشه مثل انسان در حال تعظیم نیز در اشعار آمده است.  

7ـ که تواند که دهد میوه ی اَلوان از چوب؟/ یا که داند که برآرد گُلِ صد برگ از خار؟ [تعدادجمله:4]معنی: هیچ کس

جز خداوند نمی‌تواند از چوب خشکِ درخت، میوه‌های رنگارنگ برویاند؟ و کسی جز خدا نمی تواند از خار، گل‌های زیبا را پدید آورد؟  * الوان: ج لون، رنگ ها(جمع مکسّر)      * گل صد برگ: نوعی گل سرخ   

* صفت بیانی مرکّب(صدبرگ)   * چوب: در اینجا یعنی درخت    * داند: می‌تواند(فعل مضارع اخباری)

* گروه مفعولی و ترکیب وصفی(میوه ی الوان)  * هسته مفعول(میوه)  * وابسته پسین؛ صفت بیانی(الوان)

* استفهام انکاری(در هر دو مصراع: با طرح این سوال می خواهد تأکید کند که هیچ کس نمی تواند از چوب خشک، میوه های رنگارنگ و از خار، گل های زیبا به وجود آورد)      آرایه: تضاد(گل، خار)     * تکرار(که)

* چوب(مجازاً درخت)  * مراعات نظیر(گل، برگ، میوه، خار)  * مبالغه(گل صد برگ: گلی دارای صد برگ) 

8ـ عقل، حیران شود از خوشه ی زرّین عِنَب/ فهم، عاجز شود از حُقّه ی یاقوتِ انار [تعدادجمله:4]معنی: عقل انسان از دیدن خوشه ی طلایی انگور، حیرت‌زده و متعجب می شود. فهم و درک آدمی از شناخت زیبایی و چگونگیِ در کنار هم قرار گرفتن دانه های انار، ناتوان می‌گردد.   * عِنَب: انگور       * حیران: حیرت‌زده، سرگردان 

* حُقّه: ظرف کوچک که جواهردر آن نگه دارند.       * یاقوت: سنگی قیمتی به رنگ های سرخ زرد و کبود

* زرین: طلایی  * نهادجمله اوّل(عقل)  * نهادجمله دوم(فهم) * فعل اسنادی(شود) * مسند(حیران، عاجز)

* گروه متمّمی(خوشه ی زرّین عنب)    * هسته ی متمّم(خوشه)       * وابسته پسین؛ صفت نسبی(زرّین)

* وابسته پسین؛ مضاف الیه(عنب)        * گروه متمّمی(حقّه ی یاقوت انار)        * هسته ی متمّم(حقّه)  

* وابسته پسین؛ مضاف الیه(یاقوت)  * وابسته پسین؛ مضاف الیهِ مضاف الیه(انار)   آرایه: تشخیص(حیران شدن عقل، عاجز بودن فهم)      * سه مراعات نظیر یا تناسب(عنب، انار)، (عقل، فهم)، (زرّین، یاقوت)

* اضافه ی تشبیهی(حقّه یِ یاقوت انار⬅ دانه های انار به کیسه ای پُر از یاقوت تشبیه شده است)

9ـ پاک و بی عیب خدایی که به تقدیرِ عزیز/ ماه و خورشید مُسَخّر کند و لیل و نهار [تعدادجمله:1]معنی: خداوند پاک و

بی عیب با فرمان استوارش، ماه و خورشید و شب و روز را رام و مطیع خود کرده است.

* تقدیر: فرمان خدا، سرنوشت * تقدیرِ عزیز: فرمانِ استوار و محکم، مشیّت محکم * عزیز: ارجمند، گرامی

* مُسَخَّر: رام کردن، مطیع کردن، در اختیارگرفتن آرایه: تضاد(لیل و نهار) * مراعات نظیر(ماه و خورشید)

*تلمیح(کل بیت به آیات قرآن⬅ آیه ۳۳ سوره ابراهیم: و سخّر لکم الشّمس و القمر)

10ـ تا قیامت سخن اَندر کرم و رحمت او/ همه گویند و یکی گفته نیاید ز هزار [تعدادجمله:2]معنی: تا هنگام قیامت همه ی مردم درباره ی بخشش و رحمت خداوند سخن می‌گویند ولی همه ی این‌ها به اندازه ی شکرگزاریِ یکی از

هزاران رحمت او نمی‌شود. (در قدیم سقفِ اعداد هزار بوده که به آن عدد کِثرَت می گفتند)  * مخفّف(زِ: از)  

* قیامت: رستاخیز    * کرم: بخشش    * گفته نیاید: گفته نمی‌شود.    * شکل قدیم حرف اضافه در(اندر) 

* نهادجمله اوّل(همه)     * نهادجمله دوم(یکی)      * حرف اضافه(تا، اندر، ز)      * متمّم(قیامت، هزار) 

* گروه متمّمی(کرم و رحمتِ او)       * هسته ی متمّم(کرم)       * واو عطف(واو ⬅ کرم و رحمتِ او)

* معطوف(رحمتِ او)     * مفعول(سخن)    * هسته معطوف(رحمت)    * وابسته پسین؛ مضاف الیه(او) 

آرایه: تناسب و تضاد(یک، هزار)    * تضاد(یکی، هزار)

11ـ نعمتت بار خدایا، ز عدد بیرون است/ شُـــکــرِ اِنعام تو هرگز نکند شُـــکـرگزار [تعدادجمله:2]معنی: ای خدا، نعمت های تو

غیر قابل‌ شمارش است و انسان شکرگزار هرگز نمی‌تواند شکر همه ی نعمت‌های تو را به‌ جای آورد.

* بار: از بارء عربی یعنی آفریننده، صانع(باری: کسی که ابتدا خَلق می کند)   * بار خدایا: ای خدای بزرگ

* اِنعام: بخشیدن، هدیه دادن(اَنعام به معنی چارپایان)   * عدد: شمار   * مخفّف(زِ: از)   * قید نفی(هرگز)

* ترکیب اضافی(نعمتت)      آرایه: تناسب(نعمت، شکر، اِنعام، شکرگزار)     * ز عدد بیرون بودن(کنایه از

بی شمار بودن) و (تلمیح به آیه ۱۸ سوره نحل؛ و اِن تَعدّوا نعمتَ الله لا تحصوها: اگر بخواهید نعمت‌های خدا را شمارش کنید، هرگز نمی توانید همه ی آن ها را به شمار بیاورید)

12ـ سعدیا، راست رُوان گوی سعادت بُردند/ راستی کن که به منزل  نرسد، کج رفتار [تعدادجمله:4]معنی: ای سعدی، انسان‌ های راست‌کردار به خوشبختی رسیدند. تو نیز راستی پیشه کن زیرا انسان کج‌ رفتار به مقصد نمی‌رسد.

* گوی: توپ کوچک  * گوی بردن: برنده شدن * راست‌رو: درستکار  * کج‌رفتار: گمراه   * تخلّص(سعدی)

* واژه ی غیرساده از نوع مرکّب(راست روان: راست +رو ⬅ ان: نشانه ی جمع است و از نوع وندهای تصریفی می باشد نه وند اشتقاقی پس در ساختمان اسم دخالتی ندارد)  * منادا(سعدی) * حرف ندا(الف در سعدیا)  

* متمّم(منزل) * نرسد: نمی رسد(فعل مضارع اخباری منفی سوم شخص مفرد) * نهادجمله دوم(راست روان)  * نهادجمله سوم[تو] محذوف     * نهادجمله چهارم و صفت جانشین اسم(کج رفتار: منظور انسان کج رفتار)  

* واژه از نوع وندی مرکّب(کج رفتار: کج + رفت + ار)        * گروه مفعولی و ترکیب اضافی(گویِ سعادت)  

* هسته ی مفعول(گوی)  * وابسته پسین؛ مضاف الیه(سعادت)    آرایه: گوی چیزی بردن(کنایه از دست یافتن، سبقت گرفتن، موفّق و برنده شدن)    * اضافه تشبیهی(گوی سعادت)    * واج آرایی(صامت س )  

* کج رفتار(کنایه از انسان های بدرفتار)    * راست رُوان(کنایه از انسان های درست کار)  

* جناس ناهمسان اختلافی در حرف اوّل(که، به)        * تضاد(راست‌رو، کج‌رفتار) 

خودارزیابی؛ درس اوّل «آفرینش همه تنبیه خداوند دل است» صفحه 14 کتاب فارسی نهم

1ـ چند نمونه از جلوه‌های زیبایی آفرینش و نعمت‌های خدا را در درس، بیابید و بیان کنید. میوه های

رنگارنگ، گل صد برگ، خوشه ی زرین عنب، حقه ی یاقوت انار، فصل بهار⬅ عقل حیران شود از خوشه ی زریـن عِنَب/ فهم، عاجز شـود از حقه ی یاقوت انار ـ که تواند که دهد میوه ی اَلوان از چوب؟/ یا که داند که

بر آرد گل صد برگ از خار؟ ـ پاک و بی عیب خدایی که به تقدیر عزیز/ ماه و خورشید مُسَخر کند و لیل و نهار

۲ـ مفهوم آیه ۴۴ سوره اِسراء «آسمان‌های هفتگانه و زمین و هر موجودی که در آنهاست، او را می‌ستایند.» با کدام بیت درس، تناسب دارد؟ کوه و دریا و درختان، همه در تسبیح ‌اند/ نه همه مستمعی، فهم کند این اَسرار: یعنی چیزی در جهان نیست، مگر آنکه خدا را تسبیح کند و به پاکی بستاید، لیکن شما تسبیح آن‌ها را نمی‌فهمید.

۳ـ پیام بیت پایانی شعر را توضیح دهید. راست گویی و کردار راست باعث خوشبختی و آرامش انسان و دروغ گفتن باعث شکست و ناکامی می شود.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۶/۲۰
طاهره مسجدی ـ دبیر ادبیات(تکمیلی ششم و دبیرستان دوره دوم)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی